بسم رب الشهداء...
بسم رب الشهداء...
روح الله به جسم و بدنِ خود، خیلی سخت می گرفت...
مرتب در حال تلاش برای تربیتِ تمام قوایش هم از لحاظ روح و روان و هم از لحاظ جسمی بود. به همین دلیل بسیار ورزشِ رزمی می کرد...
گاهی پیش می آمد، دو یا سه روز غذا نمی خورد و یا بعضی اوقات از میدان امام حسین (ع) تا منزلِ پدرش که در لواسان بود، پیاده می رفت. ساعت ۱۱ شب حرکت می کرد و ۳ ،4 صبح می رسید!!!
وقتی برای من تعریف می کرد، عصبانی می شدم و می گفتم : این چه کاریه؟ چرا با خودت اینجوری می کنی؟
در جوابم می گفت : این روح و بدن نیاز به «تربیت ها» دارد. اینکه چیزی نیست...
زندگیِ سخت و مشکلاتِ زیاد و خلوصی که «روح الله» از نوجوانی داشت ، او را تبدیل به یک آدم بزرگ و رشد یافته کرده بود...
هر بار با اون هم صحبت می شدم، باور نمی کردم که او یک جوان ۱۹ ، ۲۰ ساله باشد!!!
اگر قرار بود در موضوعی «روح الله» را قانع کنم ، معمولا او مرا قانع می کرد ، مگر مواردی که به حرمت بزرگ و کوچکی، چشم می گفت و انصافاً به چشمش عمل می کرد...
به نقل از : یکی از اقوام شهید...
شهادت بی قرار های جامونده صلوات...
روح الله به جسم و بدنِ خود، خیلی سخت می گرفت...
مرتب در حال تلاش برای تربیتِ تمام قوایش هم از لحاظ روح و روان و هم از لحاظ جسمی بود. به همین دلیل بسیار ورزشِ رزمی می کرد...
گاهی پیش می آمد، دو یا سه روز غذا نمی خورد و یا بعضی اوقات از میدان امام حسین (ع) تا منزلِ پدرش که در لواسان بود، پیاده می رفت. ساعت ۱۱ شب حرکت می کرد و ۳ ،4 صبح می رسید!!!
وقتی برای من تعریف می کرد، عصبانی می شدم و می گفتم : این چه کاریه؟ چرا با خودت اینجوری می کنی؟
در جوابم می گفت : این روح و بدن نیاز به «تربیت ها» دارد. اینکه چیزی نیست...
زندگیِ سخت و مشکلاتِ زیاد و خلوصی که «روح الله» از نوجوانی داشت ، او را تبدیل به یک آدم بزرگ و رشد یافته کرده بود...
هر بار با اون هم صحبت می شدم، باور نمی کردم که او یک جوان ۱۹ ، ۲۰ ساله باشد!!!
اگر قرار بود در موضوعی «روح الله» را قانع کنم ، معمولا او مرا قانع می کرد ، مگر مواردی که به حرمت بزرگ و کوچکی، چشم می گفت و انصافاً به چشمش عمل می کرد...
به نقل از : یکی از اقوام شهید...
شهادت بی قرار های جامونده صلوات...
۱.۸k
۱۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.