توی یک جمع نشسته بودم
توی یک جمع نشسته بودم.
بیحوصله ...
مجلهای برداشتم ورق زدم
به صفحه جدول که رسید ،
مداد لای آن را برداشتم. همینکه آرام توی دلم خواندم هفتِ عمودی ...
یکی گفت: بلند بگو !
گفتم یک واژهی سه حرفیه ،
"از همه چیز برتر است"
گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
خسته شدم با تلخی گفتم : نه! نمیشه!
مادر بزرگ پیر گفت: عمر
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
سعید خندید و گفت: وام
یکی از آن میان بلند گفت: وقت
یکی گفت: آدم
دوباره یکی گفت: خدا ...
شاید کودک پابرهنه بگوید کفش
کشاورز بگوید برف
لال بگوید سخن
ناشنوا بگوید نوا
نابینا بگوید نور
و من هنوز در اندیشهام
واژهی سه حرفی جدول زندگی چیست؟ ...
#خدا
بیحوصله ...
مجلهای برداشتم ورق زدم
به صفحه جدول که رسید ،
مداد لای آن را برداشتم. همینکه آرام توی دلم خواندم هفتِ عمودی ...
یکی گفت: بلند بگو !
گفتم یک واژهی سه حرفیه ،
"از همه چیز برتر است"
گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
خسته شدم با تلخی گفتم : نه! نمیشه!
مادر بزرگ پیر گفت: عمر
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
سعید خندید و گفت: وام
یکی از آن میان بلند گفت: وقت
یکی گفت: آدم
دوباره یکی گفت: خدا ...
شاید کودک پابرهنه بگوید کفش
کشاورز بگوید برف
لال بگوید سخن
ناشنوا بگوید نوا
نابینا بگوید نور
و من هنوز در اندیشهام
واژهی سه حرفی جدول زندگی چیست؟ ...
#خدا
- ۳۶۱
- ۰۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط