Send me love
Send me love
Part ۴
دوماه بعد
ته: سلامممم وااییی چقدر بزرگ شدههه
لیا : و همینطور شبیه ا/ت مونده
ا/ت: لایا الان چند ماهشه؟
لیا: یک ماه جلوتره پنج ماهشه
یون: زدن زیر گریه*
کوک: تو برو شیرش رو بده و بیا
***
ا/ت: خببب پسرم بازی میخواد
لیا: منننن..مننن باهاش بازی میکنم
ته: دایی ش منم
لیا: منم زندایش ام
اعضا : ماهم عمو هاشیم
دخترا: ما هم زنعمو هاشیم
کوک: هوییی استپ...مثلا ددی داره بچم
یون: خنده*
کوک: از رونش قلقلک دادم*
یون: قهقه *
کوک: لپشو بوسیدم * اوخیششش بچه داشتن چه خوبهه..به نظرم شماها هم بچه دارشید
نامجون: تو سرت تو کار خودت باشه😂
*بعد شام*
ته: فردا صبح تو ویلا بوسان...یادتون نره
کوک: به شرطی که اعضا دست به کار شن
جین: یاااا به توچه؟😲
کوک: باشه بابا..خداحافظ
ا/ت: هیونگ منظور کوک اینکه بچه هامون باهم بزرگ شن
نامجون: میدونیم :)..قشنگ هم میشه..فردا میبینیم همدیگه رو
ا/ت: اهوم
کوک: خداحافظ..من میرم یون رو بخوابونم
ا/ت: باشه:)
*صبح*
کوک: صبح با صدای ملوچ ملوچ چیزی از خواب بیدار شدم یون داشت روبه روم پستونک میخورد و خبری از ا/ت نبود فهمیدم شیرش رو داده و گذاشتتش تو بغلم تا نیوفته از رو تخت و پستونکش رو گذاشته تو دهنش تا گریه نکنه...با چشمای گربه ای که به من و ا/ت رفته بود خیره شد بود..چته نفسم؟..الانه که بخورمت..آخه چرا اینقدر خوشگلی
یون: خنده*
کوک: پیشونیش رو بوسیدم*..پاشو بریم ببینیم مامان چیکار کرده؟
ا/ت: پدر و پسر اومدن؟
کوک: بعله..( لپشو بوسیدم)
یون: نق نق*
ا/ت: چقدر عرق کرده...میتونی لباساش رو دربیاری؟
کوک: با پوشک باشع؟
ا/ت.. نه پس با....ای خدااا
کوک؛😂 باشه بابا..لباساش رو درآوردم و با لباساش عرق شو پاک کردم*..بدنش چسبناکه و رطوبت داره
ا/ت: بخاطر گرماس...بچم مثل من از گرما بدش میاد نه!
یون: خنده*
کوک: سریع بخوریم و بریم*
ا/ت: من خوردم..میرم برای یون لباس بزارم برای خودم و خودت صبح گذاشتم
کوک: میسی عشقم
***
کوک:سوئيچ ماشین رو برداشتم* بریم؟... بریم
*
کوک: تو ماشین یون خوابش برد درواقع تو بغل ا/ت که داشت دوباره بهش شیر میداد...چرا دم به دقیقه شیر میخوره؟
ا/ت: چون بچه اس
کوک: منم بچم خو باید به منم...
ا/ت: بسه😂..کوک..ماشینو نگه دار
کوک: چرا...ماشین زده شدی؟
ا/ت: نه فقط بزارش پشت ماشین تا راحت بخوابه..دستم درد گرفت
کوک: :/... واسه این...
شوگا: اتفاقی افتاده؟
کوک: نه..یون رو میزارم پشت تا راحت تر بخوابه..داشت شیر میخورد*
شوگا: آها باشه
*
کوک: خب چرا خودت نذاشتی...
ا/ت:من دقت کردم هروقت میخوام بچه رو بزارم زمین بیدار میشه..ولی تو میزاری نه
کوک: آها
Part ۴
دوماه بعد
ته: سلامممم وااییی چقدر بزرگ شدههه
لیا : و همینطور شبیه ا/ت مونده
ا/ت: لایا الان چند ماهشه؟
لیا: یک ماه جلوتره پنج ماهشه
یون: زدن زیر گریه*
کوک: تو برو شیرش رو بده و بیا
***
ا/ت: خببب پسرم بازی میخواد
لیا: منننن..مننن باهاش بازی میکنم
ته: دایی ش منم
لیا: منم زندایش ام
اعضا : ماهم عمو هاشیم
دخترا: ما هم زنعمو هاشیم
کوک: هوییی استپ...مثلا ددی داره بچم
یون: خنده*
کوک: از رونش قلقلک دادم*
یون: قهقه *
کوک: لپشو بوسیدم * اوخیششش بچه داشتن چه خوبهه..به نظرم شماها هم بچه دارشید
نامجون: تو سرت تو کار خودت باشه😂
*بعد شام*
ته: فردا صبح تو ویلا بوسان...یادتون نره
کوک: به شرطی که اعضا دست به کار شن
جین: یاااا به توچه؟😲
کوک: باشه بابا..خداحافظ
ا/ت: هیونگ منظور کوک اینکه بچه هامون باهم بزرگ شن
نامجون: میدونیم :)..قشنگ هم میشه..فردا میبینیم همدیگه رو
ا/ت: اهوم
کوک: خداحافظ..من میرم یون رو بخوابونم
ا/ت: باشه:)
*صبح*
کوک: صبح با صدای ملوچ ملوچ چیزی از خواب بیدار شدم یون داشت روبه روم پستونک میخورد و خبری از ا/ت نبود فهمیدم شیرش رو داده و گذاشتتش تو بغلم تا نیوفته از رو تخت و پستونکش رو گذاشته تو دهنش تا گریه نکنه...با چشمای گربه ای که به من و ا/ت رفته بود خیره شد بود..چته نفسم؟..الانه که بخورمت..آخه چرا اینقدر خوشگلی
یون: خنده*
کوک: پیشونیش رو بوسیدم*..پاشو بریم ببینیم مامان چیکار کرده؟
ا/ت: پدر و پسر اومدن؟
کوک: بعله..( لپشو بوسیدم)
یون: نق نق*
ا/ت: چقدر عرق کرده...میتونی لباساش رو دربیاری؟
کوک: با پوشک باشع؟
ا/ت.. نه پس با....ای خدااا
کوک؛😂 باشه بابا..لباساش رو درآوردم و با لباساش عرق شو پاک کردم*..بدنش چسبناکه و رطوبت داره
ا/ت: بخاطر گرماس...بچم مثل من از گرما بدش میاد نه!
یون: خنده*
کوک: سریع بخوریم و بریم*
ا/ت: من خوردم..میرم برای یون لباس بزارم برای خودم و خودت صبح گذاشتم
کوک: میسی عشقم
***
کوک:سوئيچ ماشین رو برداشتم* بریم؟... بریم
*
کوک: تو ماشین یون خوابش برد درواقع تو بغل ا/ت که داشت دوباره بهش شیر میداد...چرا دم به دقیقه شیر میخوره؟
ا/ت: چون بچه اس
کوک: منم بچم خو باید به منم...
ا/ت: بسه😂..کوک..ماشینو نگه دار
کوک: چرا...ماشین زده شدی؟
ا/ت: نه فقط بزارش پشت ماشین تا راحت بخوابه..دستم درد گرفت
کوک: :/... واسه این...
شوگا: اتفاقی افتاده؟
کوک: نه..یون رو میزارم پشت تا راحت تر بخوابه..داشت شیر میخورد*
شوگا: آها باشه
*
کوک: خب چرا خودت نذاشتی...
ا/ت:من دقت کردم هروقت میخوام بچه رو بزارم زمین بیدار میشه..ولی تو میزاری نه
کوک: آها
- ۳۱.۵k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط