فرشتهدورگه پارت
#فرشته_دورگه #پارت22
نصف شب از خواب بیدار شدم ایشه چرا رها اینقدر بدخوابه روده نموند واسم از بس لگد پروند خوب شد بچه ندارم وگرنه تا الان سقط میشد
وجدان:باز نصفه شبی شروع کردی به ور زدن
من:بوتوچه نه بوتوچه چیکارم داری باوا
وجدان:چیششش گمشو لیاقت نداری که
خوب ساعت 5صبح است صدایی من را از سلمانشهر میشنوید
خوب خوب برم قرصامو بخورم
هوووف خدایا منکه خوابم نمیاد بهتر برم بیرون روی تاب نشسته بودم
من:هیع خدا یعنی میشه بفهمم دلیل اینکه این همه ضربه خوردم چیه هوف
که صدایی خرناس شنیدم یا قمربنی هاشم
رکس بود
اقا بدو که میدویی رفتم بالایی درخت رکس :هاپ هاپ
من:کوفت کوفت گمرو انور نمیری باشه
منم همینجا میخوابم
سرمو تکیه دادم
_ایسااااااان آیسان کجایی
من:من اینجام این بالا
رها؟واااا چرا این میمونا اون بالایی
من:دنبال هم نوعم میگشتم که ماشاال.. چقدرم زود پیداش کردم
رها:خوبه خوبه رهاد و ماکان هاکان اینجاست
رهاد:وااا چطوری رفتی بالا
من:از سگ دیونه بپرس پدرمو درآورد
ماکان دستی رویی سر رکس کشید وگفت
ماکان:خوشم اومد هنوزم تشخیص میدی غریبه کیه اشنا کیه
هاکان:بس کن دیگه تمومش کن بیا پایین آیسان
من:باشه
اومدیم پایین رفتم سمت اشپزخونه یه چیزی بخورم حرف ماکان بد روم سنگینی کرد راست میگه من هنو غریبه ام چرا باید اینجا بمونم
*جییییییغغغغغغغ
من:جیغغغغغغغغغغ
*واییی خدایی من جن مامان جن
من:هویی خودت جنی اجوزه پینه دوزه
رها:چیشد ترانه وااییی ایسان موهات
من:موهام چی ؟
تو سماور نگاه کردم خدایی این هو امازونی ها برگ و شاخه و تار عنکبوت گیر کرده بود
رفتم بالا موهامو درست کردم یه لباس استین بلند مردونه قرمزومشکی و جین مشکی و کفش اسپرت قرمز پوشیدم و رفتم پایین
عموکاوه اینا تازه رسیدع بودن مثل اینکه
عموکاوه:وایی ایسان جان دخترم خوبی عمو چنان چلوندم که حد نداشت
به جاش زنعمو انگار داره دشمنشو میبینه چنان سرد برخورد کرد که نگو
ترانه:وایی ایسان جون نشناختمت عزیزم چقدر تغییر کردی یهو از سر میز
چی این اجوزه به من تیکه انداخت الان
من:اره عزیزم منم نشناختمت چقدر خوشگل شدی با این ارایشت قابل تحمل شدی
ترلان:سلام خوبی ایسان جون ذکر خیرت بود
من:مرسی
جادوگر بدبخت مثل همن
ترلان:وایی ماکان عشقم ماشین نو خریدی شیرینش کو بدیم گدا گشنه ها بخورن بلکه چاق شن
خو چیکار کنم عاشق لباسایی گله گشادم
رها:عزیزم اول مطمئن شو مال ماکانه بعد بگو
ترلان:مگه مال تو نیس ماکان
ماکان:نه ماله ایسانه
چنان گفت مبارکه انگار گفتش بخوره تو فرق سرت
که گوشیم زنگ خورد
من:جانم حامد
حامد:الو ایسان ما الان رامسریم یک یه ساعت دیگه تا دوساعت میرسیم کجا بیام
من:تا ده دیقه دیگه بت میزنگم
حامد:باشه
من:بای
نصف شب از خواب بیدار شدم ایشه چرا رها اینقدر بدخوابه روده نموند واسم از بس لگد پروند خوب شد بچه ندارم وگرنه تا الان سقط میشد
وجدان:باز نصفه شبی شروع کردی به ور زدن
من:بوتوچه نه بوتوچه چیکارم داری باوا
وجدان:چیششش گمشو لیاقت نداری که
خوب ساعت 5صبح است صدایی من را از سلمانشهر میشنوید
خوب خوب برم قرصامو بخورم
هوووف خدایا منکه خوابم نمیاد بهتر برم بیرون روی تاب نشسته بودم
من:هیع خدا یعنی میشه بفهمم دلیل اینکه این همه ضربه خوردم چیه هوف
که صدایی خرناس شنیدم یا قمربنی هاشم
رکس بود
اقا بدو که میدویی رفتم بالایی درخت رکس :هاپ هاپ
من:کوفت کوفت گمرو انور نمیری باشه
منم همینجا میخوابم
سرمو تکیه دادم
_ایسااااااان آیسان کجایی
من:من اینجام این بالا
رها؟واااا چرا این میمونا اون بالایی
من:دنبال هم نوعم میگشتم که ماشاال.. چقدرم زود پیداش کردم
رها:خوبه خوبه رهاد و ماکان هاکان اینجاست
رهاد:وااا چطوری رفتی بالا
من:از سگ دیونه بپرس پدرمو درآورد
ماکان دستی رویی سر رکس کشید وگفت
ماکان:خوشم اومد هنوزم تشخیص میدی غریبه کیه اشنا کیه
هاکان:بس کن دیگه تمومش کن بیا پایین آیسان
من:باشه
اومدیم پایین رفتم سمت اشپزخونه یه چیزی بخورم حرف ماکان بد روم سنگینی کرد راست میگه من هنو غریبه ام چرا باید اینجا بمونم
*جییییییغغغغغغغ
من:جیغغغغغغغغغغ
*واییی خدایی من جن مامان جن
من:هویی خودت جنی اجوزه پینه دوزه
رها:چیشد ترانه وااییی ایسان موهات
من:موهام چی ؟
تو سماور نگاه کردم خدایی این هو امازونی ها برگ و شاخه و تار عنکبوت گیر کرده بود
رفتم بالا موهامو درست کردم یه لباس استین بلند مردونه قرمزومشکی و جین مشکی و کفش اسپرت قرمز پوشیدم و رفتم پایین
عموکاوه اینا تازه رسیدع بودن مثل اینکه
عموکاوه:وایی ایسان جان دخترم خوبی عمو چنان چلوندم که حد نداشت
به جاش زنعمو انگار داره دشمنشو میبینه چنان سرد برخورد کرد که نگو
ترانه:وایی ایسان جون نشناختمت عزیزم چقدر تغییر کردی یهو از سر میز
چی این اجوزه به من تیکه انداخت الان
من:اره عزیزم منم نشناختمت چقدر خوشگل شدی با این ارایشت قابل تحمل شدی
ترلان:سلام خوبی ایسان جون ذکر خیرت بود
من:مرسی
جادوگر بدبخت مثل همن
ترلان:وایی ماکان عشقم ماشین نو خریدی شیرینش کو بدیم گدا گشنه ها بخورن بلکه چاق شن
خو چیکار کنم عاشق لباسایی گله گشادم
رها:عزیزم اول مطمئن شو مال ماکانه بعد بگو
ترلان:مگه مال تو نیس ماکان
ماکان:نه ماله ایسانه
چنان گفت مبارکه انگار گفتش بخوره تو فرق سرت
که گوشیم زنگ خورد
من:جانم حامد
حامد:الو ایسان ما الان رامسریم یک یه ساعت دیگه تا دوساعت میرسیم کجا بیام
من:تا ده دیقه دیگه بت میزنگم
حامد:باشه
من:بای
- ۷.۰k
- ۱۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط