من شعر از اندوه ازل می خوانم

من شعر از اندوه ازل می خوانم

اسرار مگوی لحظه را می دانم

پی بردم از آغاز به تنهایی خویش

آن قصۀ نانوشته را می مانم
دیدگاه ها (۱)

دیگر از تقویم هم گذشت کارمان بس که در روزهای خستگی و شبهایِ ...

خسته اماز پنجره هایی که بجای دشت رو به کویر باز میشوند و نوی...

چه غم انگیز استخفتن با چشم های بازو پایان اندیشه ها را نگریس...

کاش می توانستبه رود بیندازد خودش راماهی کوچکی کهدلش دریا بود...

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁خودت هم خوب میدانی چه #دشوا...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط