قهوه تلخ
قهوه تلخ
Part20
محراب:پوکر ع شرکت اومدم بیرون سوار ماشین شدم....
الا چ قلطی بکنم تفففف/:
اون دختره با عون قیافش فق پولدارن ولی مهدیس خشگله مودبه ع همه مهمتر دوصش درم....
ن ن من نمیتونم برم با کسی ک دوسش ندارم ازدواج کنم...چ غلطی بکنم حالا برا فشاری شدنشون شب با مهدیس میرم خونه بابام....
ار ار همین کارو میکنم
حرکت کردم ب سمت خونه....
___________________
مهدیس:مث همیشه تو بالکن درحال اهنگ گوش کردن بودم....
یهو دیدم محراب اومد...
محراب:رفتم صمت اتاق مهدیس....
سلام
مهدیس:سلام....
محراب:ناهار ک خوردیم باید بریم بیرون
مهدیس:کجا
محراب:شب باید بریم یجا فرداهم با بچا هماهنگ کنم بریم شمال...
مهدیس:بش ت برو من میام...
______________________
محراب:گوشیم برداشتم زنگ زدم ب ارسلان.....
_____________________
ارسلان:تو خاب بیداری بودم گوشیم زنگ خورد دیدم محرابه....
ج ندادم گوشیو انداختم اونور.....
باز زنگ زد.ج ندادم
باز زنگ زد.ج ندادم
باز زنگ زد.ج دادم
ارسلان:کانیییی کپیدممممم
دیانا:با صدای ارسلان ع خاب پریدم...چته پدصگگکگ
محراب:خک تو صرتون کنم صاعت یکهههه
ارسلان:مزاحم خاب زیبایم شدی بنال ببینم چته
محراب:فردا صب صاعت 7نیم درخونتونم بریم شمال....
دیانا:ننننننن من لباس ندارمم یتسلصاصهیهقذقن
ارسلان:لخت بیا
دیانا:ببند
محراب:باز اینا بیدار شدن مث صگو گربه بپرن بهم
دیانا:محراب میبندی یا ببندمش
محراب:فردا صب میبینمتون بفداتون نشم الهی بای.
مهدیس:چیشد بچا میان
محراب:ار
مهدیس:من لباس ندارممم سنسساصاقخ
محراب:برا همی عصر میخایم بریم خرید بعدشم بریم خونه با...هیچی شب رفتیم میفهمی کجا میریم....
مهدیس:هوفففف بش
محراب:ناهار چی داریم
مهدیس:نمیدونم نپرسیدم...
ع راسی میخاسم امروز عمارت خلوت باشه ب خدمتکارا گفتم برن....
محراب:کار خوبی کردی....
"ادامه دارد"
Part20
محراب:پوکر ع شرکت اومدم بیرون سوار ماشین شدم....
الا چ قلطی بکنم تفففف/:
اون دختره با عون قیافش فق پولدارن ولی مهدیس خشگله مودبه ع همه مهمتر دوصش درم....
ن ن من نمیتونم برم با کسی ک دوسش ندارم ازدواج کنم...چ غلطی بکنم حالا برا فشاری شدنشون شب با مهدیس میرم خونه بابام....
ار ار همین کارو میکنم
حرکت کردم ب سمت خونه....
___________________
مهدیس:مث همیشه تو بالکن درحال اهنگ گوش کردن بودم....
یهو دیدم محراب اومد...
محراب:رفتم صمت اتاق مهدیس....
سلام
مهدیس:سلام....
محراب:ناهار ک خوردیم باید بریم بیرون
مهدیس:کجا
محراب:شب باید بریم یجا فرداهم با بچا هماهنگ کنم بریم شمال...
مهدیس:بش ت برو من میام...
______________________
محراب:گوشیم برداشتم زنگ زدم ب ارسلان.....
_____________________
ارسلان:تو خاب بیداری بودم گوشیم زنگ خورد دیدم محرابه....
ج ندادم گوشیو انداختم اونور.....
باز زنگ زد.ج ندادم
باز زنگ زد.ج ندادم
باز زنگ زد.ج دادم
ارسلان:کانیییی کپیدممممم
دیانا:با صدای ارسلان ع خاب پریدم...چته پدصگگکگ
محراب:خک تو صرتون کنم صاعت یکهههه
ارسلان:مزاحم خاب زیبایم شدی بنال ببینم چته
محراب:فردا صب صاعت 7نیم درخونتونم بریم شمال....
دیانا:ننننننن من لباس ندارمم یتسلصاصهیهقذقن
ارسلان:لخت بیا
دیانا:ببند
محراب:باز اینا بیدار شدن مث صگو گربه بپرن بهم
دیانا:محراب میبندی یا ببندمش
محراب:فردا صب میبینمتون بفداتون نشم الهی بای.
مهدیس:چیشد بچا میان
محراب:ار
مهدیس:من لباس ندارممم سنسساصاقخ
محراب:برا همی عصر میخایم بریم خرید بعدشم بریم خونه با...هیچی شب رفتیم میفهمی کجا میریم....
مهدیس:هوفففف بش
محراب:ناهار چی داریم
مهدیس:نمیدونم نپرسیدم...
ع راسی میخاسم امروز عمارت خلوت باشه ب خدمتکارا گفتم برن....
محراب:کار خوبی کردی....
"ادامه دارد"
۳۹.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.