از من اصـرار و از او انکار...
از من اصـرار و از او انکار...
تصدقش که دلش نمی آمد من هم سرما بخورم
آخـر شب بود و پاییز بود و باران
من بودم و یار بود و خیابان....
و حالا
من مانده امُ
سرفه هایی که از هـر چیزِ دیگـری بیشتـر می چسبد!
#علی_قاضی_نظام
تصدقش که دلش نمی آمد من هم سرما بخورم
آخـر شب بود و پاییز بود و باران
من بودم و یار بود و خیابان....
و حالا
من مانده امُ
سرفه هایی که از هـر چیزِ دیگـری بیشتـر می چسبد!
#علی_قاضی_نظام
۲۹۳
۱۶ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.