منتهی میشود این

منتهی میشود این
جاده تا منزلِ دوست
میروم جانب آوازِ قناری شاید
که به همسایگی نور قدم بگذارم
دستِ من یک سبد از سایه بر اندام زمین می پاشد
و چه ممتد راهی
که سر انجام ِ مرا ریخته در پهنایش
حجمِ تنهایی من
می ترکاند یقه ی پیرهنِ حسِّ مرا
ردِ پایم
شده چون کودک بازیگوشی
که به دنبال من این فاصله را می آید
دیدگاه ها (۴۰۴)

همه میپرسندچیست در زمزمه‌ی مبهمِ آبچیست در همهمه دلکش برگچیس...

به وقتِ تولد : نسبیت انیشتین میگه اگه سوار یه جسمی بشی که قا...

آجی خوشگلم رهای خوبم که اتفاقا مثل خودم دورگه ست و خیلی هم ب...

وطن آنجاست که از خواب چو برمی خیزیمیکنفر سبز نگردد سر راهِ م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط