همه میپرسند

همه میپرسند
چیست در زمزمه‌ی مبهمِ آب
چیست در همهمه دلکش برگ
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که تورا می برد
اینگونه به ژرفای خیال
چیست در خلوت خاموش کبوترها
چیست در کوشش بی حاصل موج
چیست در خنده جام
که #تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوترها
نه به این آتش سوزنده که
لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله ها را با صبح
بغض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را میشِنوم
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم
به #تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به #تو می اندیشم
دیدگاه ها (۱۴۵)

به وقتِ تولد : نسبیت انیشتین میگه اگه سوار یه جسمی بشی که قا...

آمدی چون، رسم من شد یک دگردیگری شد من، ز من شد بی‌ خبردیدمت ...

منتهی میشود اینجاده تا منزلِ دوستمیروم جانب آوازِ قناری شاید...

آجی خوشگلم رهای خوبم که اتفاقا مثل خودم دورگه ست و خیلی هم ب...

مکاشفه:روزی میرسد که فقط دوساعت آب باشه نزدیک خواهیم دیددیدم...

مکاشفه:دیدم مردی با عبا و کلاه کیپا(کلاه یهودیان) مرا ندا دا...

یاد دارمان خاطره خوشدر حال گذر از کوچهتو به من خندیدیمن درآن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط