باران بهزبان مادریام حرف میزند

باران به‌زبان مادری‌ام حرف می‌زند ...
به‌زبان گل‌ها ...
قایق‌ها ...
به‌زبان نوری که زخم خورده ...
خود به‌مداوای خود مشغول است ...
باران دستش را ...
در بارش دست‌های خود می‌شوید ...
بر دریچه‌ی گل‌ها می‌کوبد ...
بیدار بیدار ...
که هنگامه‌ی روییدن است
و عجیب که سوالاتش از من است ...
وقتی پاییز بی‌ملاحظه ،
برگ‌ها را به جبهه‌ی جنگ می‌برد....
و تو هم که برنگشتی ...



🌸 ‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۲)

بہ سودای تـو مشغولم زِ غوغاۍ جهــــان فارغ #وحشی_بافقی

اگر بگویی بیا برویم شمال از راه جاده هرازمن موهایم را فر می‌...

چقدر حرف برای تو دارم و هر باردر آب و تابِ تماشا توانِ گفتن ...

یڪ نفر هست ڪہ لب وا بڪند می میرمخنده‌ی معجــــزه آســــا بڪن...

دکتر خسرو زرین بخش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط