گرفت جلوم

ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ، گرفت جلوم ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ گل تو ﮐﺪﻭﻣﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ ...

ﭼﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ ...
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺶ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ
ﭼﭙﺶ ...
ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ...
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ... گل بود ...
ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ ...
ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﺒﻮد
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ تو ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻫﻢ گل بود
آنکه تو را میخواهد . . .
به هر بهانه ای میماند .
دیدگاه ها (۱)

خدایا...می دانم این روزها از دستم خسته ای...کمی صبر کن, خوب ...

هی....بغض لعنتی......یا بشکن....یا حل شو در گلویم......خفه ک...

خیلی سَخته اونی که دیوونَشی با دیدن بَعضی چیزا ازَش متنفِرشی...

بیچاره تر از من و تو،آن دو نفری هستندکه قرار است وارد زندگیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط