در این زمین که هوا سر به سر زمستانیست

در این زمین که هوا سر به سر زمستانیست ٬
زنی شبیه خودم در بهار زندانیست

زنی که نبض زمان می زند زمین او را
و انتهای غمش ابتدای ویرانیست

« اسیر » این همه « دیوار » بی دریچه شده ست
زنی که خسته از این دستهای سیمانیست

درون آینه پنهان نمی شود ٬ وقتی
زمانه خسته ی درد و زمان عریانیست

کلاغ ها به تماشای باغ آمده اند
که فصل ٬ فصل غزل های زرد آبانیست

کسی شبیه خودم عاشقانه زل زده است
به چشمهای زنی که همیشه بارانیست

کنار جاده به تنهایی ام لگد زده ام
که رد پای تو در برف جاده پیدا نیست ...

#مریم_آرام
دیدگاه ها (۱۰)

چشم مستت چه کند با من بیمار امشب این دل تنگ من و این دل تب د...

آرام جان من,مرهم ترین دواآغوش تو کجاست؟تا آورم پناه لشگر چو ...

آنقدر از حادثه پُرمکه وقتی به خانه می رسمتلویزیون، لم می دهد...

وچه زیباست لبخند تو. ...

~حقیقت پنهان~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط