ناز پروده عشق تو شدم
ناز پروده عشق تو شدم ،
جان منی
درد خود با که بگویم که ، تو
درمان منی
دین و دنیا و همه هستی من
رفته به باد
هیچ سرمایه مـرا نیست ،
تو ایمان منی
یاد تو روشنی ذهن پریشان
من است
در شب تیره هـجران ،
مه تـابـان منی
کور دل بودم و با عشق تو
بینا شده ام
روشنـی بـاد ترا ، ای که تو
چشمان منی
زنده کردم دل پژمرده به عشقت ،
ای دوست
امشبی را در این خانهِ دل ،
تو مهمانمنی
جان منی
درد خود با که بگویم که ، تو
درمان منی
دین و دنیا و همه هستی من
رفته به باد
هیچ سرمایه مـرا نیست ،
تو ایمان منی
یاد تو روشنی ذهن پریشان
من است
در شب تیره هـجران ،
مه تـابـان منی
کور دل بودم و با عشق تو
بینا شده ام
روشنـی بـاد ترا ، ای که تو
چشمان منی
زنده کردم دل پژمرده به عشقت ،
ای دوست
امشبی را در این خانهِ دل ،
تو مهمانمنی
- ۹۳۷
- ۱۴ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط