ناز پروده عشق تو شدم

ناز پروده عشق تو شدم ،
جان منی
درد خود با که بگویم که ، تو
درمان منی

دین و دنیا و همه هستی من
رفته به باد
هیچ سرمایه مـرا نیست ،
تو ایمان منی

یاد تو روشنی ذهن پریشان
من است
در شب تیره هـجران ،
مه تـابـان منی

کور دل بودم و با عشق تو
بینا شده ام
روشنـی بـاد ترا ، ای که تو
چشمان منی

زنده کردم دل پژمرده به عشقت ،
ای دوست
امشبی را در این خانهِ دل ،

تو مهمان‌منی
دیدگاه ها (۷)

دوست داشتنتطعمِ گسِ خرمالویِ کالی بوددر دهان داغ تابستاندوست...

زندگی کوتاه تر از آن است کهبه خصومت بگذرد !و قلب ها گرامی تر...

باقلم موی خیالت یادگاری میکشمیک قفس بی پنجره با یک قناری میک...

سلام دوستان عصربخیراز ساعت ۱۲ ظهر امروز رخدادمو دست نزدمببین...

#شعر«گفته بودی که چرا محوِ تماشایِ منی»یا چرا در پیِ چشمانِ ...

بسم الله الرحمن الرحیم تو با علی هستی ؟پشتیبان ولایت فقیه با...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط