من از همون اولم میدونستم تو اومدی که بری؛
من از همون اولم میدونستم تو اومدی که بری؛
میدونستم آدمایی که زیادی خوبن هیچ وقت نمیمونن و تو زیادی خوب بودی...
تو زیادی همونی بودی که من میخواستم؛
با همون صدایِ زیر و با همون چشما،
چشمایی که میشد تا آخر عمر از ستاره بارونش شعر گفت و شونه هایی که معنیِ آرامش نبودن خود آرامش بودن برای من...
من از اولم میدونستم قرار ته این قصه یکی بمونه و یکی بزنه زیر دوستت دارماش؛
قول داده بودم دل خوش نکنم و یه عاشق نشونم بده سر قولش بمونه،
میدونستم ته قصمون ماتمه و نتونستم با خنده هات نخندم و به ماتم ته قصه فکر کنم....
من میدونستم نباید عادت بدم گوشامو به شنیدن صدات موقع خستگی،
موقعی که هنوز یه چشمت بستس از خواب،
به صدات که یه جور که هیچکی بلد نیست ادا میکنه حروف اسممو.
من از همون اول میدونستم تو اومدی که بری،
که خاطره بسازی برای کشتن من،
که منو عادت بدی به بودنت و بعد امتحانم کنی با نبودن،
که قربونِ صدایِ نفسام بری و بعد همون نفسارو بند بیاری با رفتنت...
من از اول میدونستم تو رفتنی تا موندنی
ولی نذاشتم ته قصه ی تلخمون باعث بشه نسازیم وسطِ قصه رو اونجور که میخوایم
اونجور که ده سال بعد لبخند بیاره رو لبمون.
من از اول میدونستم ته این عشق کجاست،
تهش غروبِ خنده هات کنارم بود و طلوعِ گریه هام بدونت......
میدونستم آدمایی که زیادی خوبن هیچ وقت نمیمونن و تو زیادی خوب بودی...
تو زیادی همونی بودی که من میخواستم؛
با همون صدایِ زیر و با همون چشما،
چشمایی که میشد تا آخر عمر از ستاره بارونش شعر گفت و شونه هایی که معنیِ آرامش نبودن خود آرامش بودن برای من...
من از اولم میدونستم قرار ته این قصه یکی بمونه و یکی بزنه زیر دوستت دارماش؛
قول داده بودم دل خوش نکنم و یه عاشق نشونم بده سر قولش بمونه،
میدونستم ته قصمون ماتمه و نتونستم با خنده هات نخندم و به ماتم ته قصه فکر کنم....
من میدونستم نباید عادت بدم گوشامو به شنیدن صدات موقع خستگی،
موقعی که هنوز یه چشمت بستس از خواب،
به صدات که یه جور که هیچکی بلد نیست ادا میکنه حروف اسممو.
من از همون اول میدونستم تو اومدی که بری،
که خاطره بسازی برای کشتن من،
که منو عادت بدی به بودنت و بعد امتحانم کنی با نبودن،
که قربونِ صدایِ نفسام بری و بعد همون نفسارو بند بیاری با رفتنت...
من از اول میدونستم تو رفتنی تا موندنی
ولی نذاشتم ته قصه ی تلخمون باعث بشه نسازیم وسطِ قصه رو اونجور که میخوایم
اونجور که ده سال بعد لبخند بیاره رو لبمون.
من از اول میدونستم ته این عشق کجاست،
تهش غروبِ خنده هات کنارم بود و طلوعِ گریه هام بدونت......
۲.۷k
۲۹ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.