عشق یهویی

عشق یهویی
پارت ۱
ویو لونا
صبح از خواب پاشدم همچی رو به راه بود مثل همیشه لباس پوشیدم و رفتم سمت دانشگاه امروز تا ساعت پنج کلاس دارم و بعدش ام با دوستم توی پارک جلوی دانشگاه قرار دارم ( بعد تموم شدن دانشگاه) اومدم بیرون و رفتم تو پارک که کوک رو دیدم و سریع رفتم پیشش و بغلش کردم و کوک هم بغلم کرد و گفت
کوک = های لیدی
لونا = سلام خر من
محکم بغلش کردم حس کردم میخواد به چیزی بگه پس گفتم
لونا = کوک چیزی شده؟ انگار مبخوای یه چیزی بگی
کوک = اممم خوب راستش اره
لونا = بگو
کوک منو گذاشت روی نزدیک ترین نیمکت و نشست جلوم و گفت
کوک = خب... راستش من خیلی وقته که میخوام بهت بگم ازت خوشم اومده
لونا = ولی تو که میگفتی ما فقط دوستیم
کوک= اره ولی حس من بیشتر از یه دوستی عه
نمیدونستم چی بگم پس فقط سکوت کردم که کوک حرفش رو ادامه داد و اضافه کرد
کوک = الان جوابمو نده ولی بهش فک کن
لونا = باشه
تنها کلمه یی بود که به سرم رسید تا بگم بعد از گفتن [باشه] یه سکوت نسبتا طولانی بینمون حکم فرما شد که کوک این سکوت رو شکست و گفت
کوک= من باید برم کلاسام الانا دیگه شروع میشه
لونا = باشه
پرش زمانی توی خونه
ویو لونا
رفتم خونه و رو مبل دراز کشیدم و به حرف کوک فک کردم : خب منم از کوک خوشم میاد اون خیلی باهم مهربون عه بهم گوش میده تو لحظات سخت زندگی ایم کنارم بود عه و خب منم ازش خوشم میاد
نظرتون؟
یه حمایتمون نشه؟😂
دیدگاه ها (۰)

عمارت مین پارت اول ویو ا.ت با سردرد عجیبی چشام رو باز کردم د...

گایز فعلا بخواطر امتحان ها فعالیتم کم میشه تا بعد خرداد :)لط...

درخواستی

یه فیک دیگه هم هس که اونم درخواستی عهاسلاید اول موضوع . فک ک...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط