بعد چند ماه شاید شده بود یه سال
بعد چند ماه شاید شده بود یه سال...
ولی خب بعد یه مدت طولانی دقیقا شب تولدش دیدش...
اومده بود...
میلرزید و استرس داشت...
اخه عشقشو دیده بود...
دستشو محکم گرفت و زل زد تو چشماش...
باهم قدم زدن...
همدیگرو بغل کردن...
ولی الان چند ماهی میشه همدیگرو ندیدن...
دو تاشونم مشکلات خودشونو دارن دردا و غما...
ولی وقتی به هم فک میکنن اروم میشن و دلتنگیشون بیشتر میشه...
عشق چیز قشنگیه دلی درد داره...
ولی خب بعد یه مدت طولانی دقیقا شب تولدش دیدش...
اومده بود...
میلرزید و استرس داشت...
اخه عشقشو دیده بود...
دستشو محکم گرفت و زل زد تو چشماش...
باهم قدم زدن...
همدیگرو بغل کردن...
ولی الان چند ماهی میشه همدیگرو ندیدن...
دو تاشونم مشکلات خودشونو دارن دردا و غما...
ولی وقتی به هم فک میکنن اروم میشن و دلتنگیشون بیشتر میشه...
عشق چیز قشنگیه دلی درد داره...
- ۹.۰k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط