فیک*
پارت۱۲
لیا ویو*
مامانم صدام کرد که برم مدرسه ولی چون مریض شده بودم نمیخواستم برم و دوباره گرفتم خوابیدم
¤لیا..دخترم بیدارشو..لیاا
_بله مامان(باصدای خوابآلود)
¤دوستت اومده دنبالت..نمیخای بازم بری مدرسه؟
_دوستم؟دوستم کیه؟منکه دوستی ندارم(خوابالود)
¤عهه دخترپاشودیگه میفهمی فک کنم گفت اسمش جیمینه
جیمین روکه گف چشام گردشد و باتموم دل دردم یهوازجام پریدم
_چی؟؟؟جیمینن؟مطمئنی؟
¤اره حالام پاشو
_مامانن یکاریکننن همین الان بروبیرون و شروع کن باهاش حرف زدن تا سرو وضعمو مرتب کنم و بعدبهش بگو بیادتو
¤برچی بیادتو؟خب توبیابیرون
_مادرمن بخدارابطه ای بینمون نیست نگران نباش باشه؟
¤باشه..صدای محکم کوبیده شدن یخچال روکه شنیدی ینی دارم بهت علامت میدم که داره میادتو
_باشه مامانن..بهترینییی
و رفتش بیرون و منم سریع موهاموشونه زدم و بارژگونه گونه هام روصورتی کردم و یه تینت قرمز زدم و بادستم پخشش کردم و صدای دریخچال اومد وسریع رفتم توتختم نشستم وخودموزدم به مریضی انگاردم مرگمه
جیمین ویو*
مامانش بعدیکم صحبت بهم گفت برم پیش لیا و پاشدو رفت اشپزخونه ودریخچال رومحکم کوبوند(از پذیرایی آشپزخونه معلوم میشه) و منم پاشدم و رفتم سمت اتاق لیا
در زدم*
_بیاتو
رفتم تو و دیدم صورتش سرخ شده و حالش بدبه نظرمیرسیدولی بارم چیزی ازکیوتیش کم نمیکرد
نشستم لبه ی تخت و بانگرانی پرسیدم
+چطوری؟حالت خوبه؟چیزیت شده؟چیزی میخای؟
____________/\|\_____________________--__
بااینکه شرطهاکامل نشده بود ولی بخاطرچندنفرتون که پیویم و کامنتاروسوراخ کردن گزاشتم و ایندفعه شرطهای اسون تری میزارمم
لایک:۵
کامنت:۵
لیا ویو*
مامانم صدام کرد که برم مدرسه ولی چون مریض شده بودم نمیخواستم برم و دوباره گرفتم خوابیدم
¤لیا..دخترم بیدارشو..لیاا
_بله مامان(باصدای خوابآلود)
¤دوستت اومده دنبالت..نمیخای بازم بری مدرسه؟
_دوستم؟دوستم کیه؟منکه دوستی ندارم(خوابالود)
¤عهه دخترپاشودیگه میفهمی فک کنم گفت اسمش جیمینه
جیمین روکه گف چشام گردشد و باتموم دل دردم یهوازجام پریدم
_چی؟؟؟جیمینن؟مطمئنی؟
¤اره حالام پاشو
_مامانن یکاریکننن همین الان بروبیرون و شروع کن باهاش حرف زدن تا سرو وضعمو مرتب کنم و بعدبهش بگو بیادتو
¤برچی بیادتو؟خب توبیابیرون
_مادرمن بخدارابطه ای بینمون نیست نگران نباش باشه؟
¤باشه..صدای محکم کوبیده شدن یخچال روکه شنیدی ینی دارم بهت علامت میدم که داره میادتو
_باشه مامانن..بهترینییی
و رفتش بیرون و منم سریع موهاموشونه زدم و بارژگونه گونه هام روصورتی کردم و یه تینت قرمز زدم و بادستم پخشش کردم و صدای دریخچال اومد وسریع رفتم توتختم نشستم وخودموزدم به مریضی انگاردم مرگمه
جیمین ویو*
مامانش بعدیکم صحبت بهم گفت برم پیش لیا و پاشدو رفت اشپزخونه ودریخچال رومحکم کوبوند(از پذیرایی آشپزخونه معلوم میشه) و منم پاشدم و رفتم سمت اتاق لیا
در زدم*
_بیاتو
رفتم تو و دیدم صورتش سرخ شده و حالش بدبه نظرمیرسیدولی بارم چیزی ازکیوتیش کم نمیکرد
نشستم لبه ی تخت و بانگرانی پرسیدم
+چطوری؟حالت خوبه؟چیزیت شده؟چیزی میخای؟
____________/\|\_____________________--__
بااینکه شرطهاکامل نشده بود ولی بخاطرچندنفرتون که پیویم و کامنتاروسوراخ کردن گزاشتم و ایندفعه شرطهای اسون تری میزارمم
لایک:۵
کامنت:۵
۱.۸k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.