کپشن خونده شه ....
کپشن خونده شه ....
بیمارستان خاتم الانبیا بندرعباس
اتفاق وحشتناکی که در بیمارستان خاتم الانبیا بندرعباس رخ داده :
چند روز پیش برای دختر جوانی که پرستار آنجاست اتفاقی میافته ؛
یه پسره که دیابت داشته ، ماهی دوبار میرفته پیش ایشون که انسولین بزنه ، خانم پرستار هم چون میبینه پسره خیلی مظلومه تحویلش میگیره و روی خوش نشون میده ،
خلاصه پسره عاشقش میشه و دست از سر پرستار بر نمیداره و هی میره و میاد ... !
دختره هم کلافه میشه و میگه من نامزد دارم ،
پسر که حرف پرستار رو باور نمیکنه ، میگه اگه راست میگی آدرسشو بده !!
دختره هم آدرسو میده که شرش کم بشه ...
پسره میره پیش نامزد خانم پرستار ، اونجا جر و بحث و دعواشون میشه و میزنه نامزد پرستار رو میکشه و فرار میکنه ،
بعد از سه روز پسره میبینه پلیسا نیومدن سراغش ، میره پیش دختره بهش میگه : میدونستم که تو هم منو دوست داری و ماجرای قتل نامزدت رو لو ندادی .
اونم میگه آره ، حالا بشین تا واست انسولین بزنم .... !
و با سرنگی ، حاوی پنج سی سی بنزین ، به پسر تزریق میکنه و بهش میگه بنزین تزریق کرده و تا چند دقیقه دیگه میمیره ... !
پسره وقتی میفهمه چه کلکی خورده ، بلند میشه و با چاقو میوفته دنبالش ، ولی بعد از چند متر تعقیب و گریز ، چون پنج سی سی بنزین بیشتر نبوده ، بنزینش تموم میشه و نمیتونه پرستار رو بگیره و پرستار دورتر و دورتر م...
بیمارستان خاتم الانبیا بندرعباس
اتفاق وحشتناکی که در بیمارستان خاتم الانبیا بندرعباس رخ داده :
چند روز پیش برای دختر جوانی که پرستار آنجاست اتفاقی میافته ؛
یه پسره که دیابت داشته ، ماهی دوبار میرفته پیش ایشون که انسولین بزنه ، خانم پرستار هم چون میبینه پسره خیلی مظلومه تحویلش میگیره و روی خوش نشون میده ،
خلاصه پسره عاشقش میشه و دست از سر پرستار بر نمیداره و هی میره و میاد ... !
دختره هم کلافه میشه و میگه من نامزد دارم ،
پسر که حرف پرستار رو باور نمیکنه ، میگه اگه راست میگی آدرسشو بده !!
دختره هم آدرسو میده که شرش کم بشه ...
پسره میره پیش نامزد خانم پرستار ، اونجا جر و بحث و دعواشون میشه و میزنه نامزد پرستار رو میکشه و فرار میکنه ،
بعد از سه روز پسره میبینه پلیسا نیومدن سراغش ، میره پیش دختره بهش میگه : میدونستم که تو هم منو دوست داری و ماجرای قتل نامزدت رو لو ندادی .
اونم میگه آره ، حالا بشین تا واست انسولین بزنم .... !
و با سرنگی ، حاوی پنج سی سی بنزین ، به پسر تزریق میکنه و بهش میگه بنزین تزریق کرده و تا چند دقیقه دیگه میمیره ... !
پسره وقتی میفهمه چه کلکی خورده ، بلند میشه و با چاقو میوفته دنبالش ، ولی بعد از چند متر تعقیب و گریز ، چون پنج سی سی بنزین بیشتر نبوده ، بنزینش تموم میشه و نمیتونه پرستار رو بگیره و پرستار دورتر و دورتر م...
۸۰.۰k
۳۰ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.