در یکی از روزهای جنگ

در یکی از روزهای جنگ
جوخه سرد پاییز
کاش
قهوه ایی بودم
که وقتی سر می کشیدی من را
تمام ریه هایت
پر از گلوله های داغ بوسه می شد
خشاب خشاب
پر از لب هایم .....

#یاسمن_احمدی

@shaeranh
دیدگاه ها (۱)

انگار از لب هایش انار وحشی چیدم که این گونه دلم را بی تاب می...

چشمهای تومانند اتشیست به زیرخاکسترپلک که میزنی شعله ها برایم...

بامن به زبان بوسه حرف بزن گل، گل ،گل....میخواهم باغی به رنگ ...

اگرمیگذاشتی به شانه ات تکیه کنمدستهایم پارو میشدروسری ابی ا...

صحنه پارت دهم

نه خوب شده نه بد ولی نظر بدیدتک پارتیاسم: آخرین فنجان قهوه*ص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط