امیررر
امیررر:
بین ما فاصله بسیار شد و خاطره کم
سهم دیوار فراوان شده و پنجره کم!
آب و آتش به هم آمیخته در سینهی من
حجم فریاد چنان کوه شد و حنجره کم
ای شبِ خسته! چه کردی که صدا گم شد
و... شد
هر دم از حلقهی زنجیر تو یک زنجره کم!؟
گرچه بین من و او فاصله بسیار افتاد
نشد از آنهمه شوق و عطشم یک ذره کم!
یاریام کن که به ساحل برسم در طوفان
امشب ای موج! بینداز به گیسو گره کم!
تو که باشی دل من میگذرد از شب بغض
میکند چشم تو از فاجعهی دلهره کم!
مثل هر شب تو نمیآیی و... من هم بروم!
سایهای میشود از خاطرهی پنجره کم!
چون اناری که رسیدهست پر از اشکم و خون
دارم آرام در اندوه خودم میترکم...
بین ما فاصله بسیار شد و خاطره کم
سهم دیوار فراوان شده و پنجره کم!
آب و آتش به هم آمیخته در سینهی من
حجم فریاد چنان کوه شد و حنجره کم
ای شبِ خسته! چه کردی که صدا گم شد
و... شد
هر دم از حلقهی زنجیر تو یک زنجره کم!؟
گرچه بین من و او فاصله بسیار افتاد
نشد از آنهمه شوق و عطشم یک ذره کم!
یاریام کن که به ساحل برسم در طوفان
امشب ای موج! بینداز به گیسو گره کم!
تو که باشی دل من میگذرد از شب بغض
میکند چشم تو از فاجعهی دلهره کم!
مثل هر شب تو نمیآیی و... من هم بروم!
سایهای میشود از خاطرهی پنجره کم!
چون اناری که رسیدهست پر از اشکم و خون
دارم آرام در اندوه خودم میترکم...
- ۷۷۷
- ۲۶ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط