*سوزومه نفس عمیقی کشید*
*سوزومه نفس عمیقی کشید*
سوزومه: بزن بریم
*سوزومه جلوتر راه رفت و دوتا بادیگار پشت سرش دوتا بادیگار دم در،درو باز کردن،تمام خدمتکارا و بادیگارها سمت چپ و راست در وایسایده بودن*
همشون: خوش اومدین بانو
*ایزانا و مایکی خوشگل تر شده با کت و شلوار بالای پله ها ایستادن و بقیه کنار پله ها، به ترتیب و کاکوچو و کنار ایزانا بود و دراکن کنار مایکی و دخترا بالا تر از همه ایستاده بودن*
مایکی تو ذهنش: چقدر خوشگل تر شده، از نزدیک دیدنش یه لذت دیگس
ایزانا تو ذهنش: الحق که نام ملکه مناسبته، زیبای من
کاکوچو تو ذهنش: تو همون بچه ای که با ذوق رو تاب میشست میگفت داداشی منو تاب بده؟ واقعا خودتی؟ چقدر بزرگ شدی، خواهر کوچیکه، سوزوکارا، قسم میخورم بهتر از چشمام ازش مراقبت کنم
*سوزومه خم شد و وقتی صاف ایستاد چشماش تو چشمای کاکوچو افتاد*
سوزومه: کـ-کاکوچو؟
*کاکوچو سری تکون داد و سریع از پله ها رفت پایین و سوزومه رو بغل کرد*
باجی تو ذهنش : به به، عجب فیلم هندی
هینا تو ذهنش: اخی چه صحنه ی قشنگی، خاک تو سرت تاکه، منو تو یه دونه از صحنه ها هم نداریم
اما تو ذهنش: دراکن خوب ببین یکم یاد بگیر، ای بگم خدا لعنتت کنه مردک دراز
*ایزانا و مایکی از پله ها اومدن پایین و سوزومه از بغل کاکوچو اومد بیرون*
ایزانا و مایکی: خوش اومدی عزیزم
سوزومه: ممنونم آقایون محترم
*پسرا همه در مرحله جر خوردن*
کازو تو ذهنش: تاحالا یکی انقدر بد از سرتا پا قهوه ایشون نکرده بود
دخترا تو ذهنشون: دقیقا مثل همیشه
ایزانا: میدونی که ما شوهراتیم، نیازی نیست انقدر سنگین باهامون حرف بزنی
مایکی: ایزانا درست میگه، راحت باش عزیزم *لبخند سافت*
سوزومه: من باهاتون راحتم، آقایون محترم، به نظرم بهتره اولش اینطوری باشه
ایزانا: هرجوری راحتی ملکم
مایکی: هرطوری که میخوای رفتار کن، عزیزم
سوزومه تو ذهنش: الان ازم توقع داری بگممم واییی شوهرای گلمممم؟؟؟ بروو عامو
سنجو: ســــــــــــــــــــــــوزومـــــــــــــــــه!!!!!
سوزومه: دخترااا؟؟؟؟
*یوزوها و اما و هینا و سنجو از پله ها رفتن پایین و سوزومه رو بغل کردن و سوزو متقابلا بغلشون کرد*
مایکی تو ذهنش: منم بغلای سوزومه رو میخواامم~
ایزانا تو ذهنش: ما شوهراشیم بعد اینا رو بغل اینجوری بغل میکنه، ایش😒
*سوزومه تازه ویندوزش اومد بالا*
سوزو: یه سوال فنی، شماها و کاکوچو تو عمارت بونتن چیکار میکنین؟ گروگان گرفتنتون؟
☆پایان پارت 16☆
ادمین: سلام بر فسیل هایی که دارن تبدیل به نفت میشن و سلام بر نفت هایی که دارن استخراج میشن، بلاخره به آرزوتون رسیدین و سوزو رفت پیش مایکی و ایزانا، ببخشید اگه بد شد، واقعا هیچی به ذهنم نمیرسید🥹✨
سوزومه: بزن بریم
*سوزومه جلوتر راه رفت و دوتا بادیگار پشت سرش دوتا بادیگار دم در،درو باز کردن،تمام خدمتکارا و بادیگارها سمت چپ و راست در وایسایده بودن*
همشون: خوش اومدین بانو
*ایزانا و مایکی خوشگل تر شده با کت و شلوار بالای پله ها ایستادن و بقیه کنار پله ها، به ترتیب و کاکوچو و کنار ایزانا بود و دراکن کنار مایکی و دخترا بالا تر از همه ایستاده بودن*
مایکی تو ذهنش: چقدر خوشگل تر شده، از نزدیک دیدنش یه لذت دیگس
ایزانا تو ذهنش: الحق که نام ملکه مناسبته، زیبای من
کاکوچو تو ذهنش: تو همون بچه ای که با ذوق رو تاب میشست میگفت داداشی منو تاب بده؟ واقعا خودتی؟ چقدر بزرگ شدی، خواهر کوچیکه، سوزوکارا، قسم میخورم بهتر از چشمام ازش مراقبت کنم
*سوزومه خم شد و وقتی صاف ایستاد چشماش تو چشمای کاکوچو افتاد*
سوزومه: کـ-کاکوچو؟
*کاکوچو سری تکون داد و سریع از پله ها رفت پایین و سوزومه رو بغل کرد*
باجی تو ذهنش : به به، عجب فیلم هندی
هینا تو ذهنش: اخی چه صحنه ی قشنگی، خاک تو سرت تاکه، منو تو یه دونه از صحنه ها هم نداریم
اما تو ذهنش: دراکن خوب ببین یکم یاد بگیر، ای بگم خدا لعنتت کنه مردک دراز
*ایزانا و مایکی از پله ها اومدن پایین و سوزومه از بغل کاکوچو اومد بیرون*
ایزانا و مایکی: خوش اومدی عزیزم
سوزومه: ممنونم آقایون محترم
*پسرا همه در مرحله جر خوردن*
کازو تو ذهنش: تاحالا یکی انقدر بد از سرتا پا قهوه ایشون نکرده بود
دخترا تو ذهنشون: دقیقا مثل همیشه
ایزانا: میدونی که ما شوهراتیم، نیازی نیست انقدر سنگین باهامون حرف بزنی
مایکی: ایزانا درست میگه، راحت باش عزیزم *لبخند سافت*
سوزومه: من باهاتون راحتم، آقایون محترم، به نظرم بهتره اولش اینطوری باشه
ایزانا: هرجوری راحتی ملکم
مایکی: هرطوری که میخوای رفتار کن، عزیزم
سوزومه تو ذهنش: الان ازم توقع داری بگممم واییی شوهرای گلمممم؟؟؟ بروو عامو
سنجو: ســــــــــــــــــــــــوزومـــــــــــــــــه!!!!!
سوزومه: دخترااا؟؟؟؟
*یوزوها و اما و هینا و سنجو از پله ها رفتن پایین و سوزومه رو بغل کردن و سوزو متقابلا بغلشون کرد*
مایکی تو ذهنش: منم بغلای سوزومه رو میخواامم~
ایزانا تو ذهنش: ما شوهراشیم بعد اینا رو بغل اینجوری بغل میکنه، ایش😒
*سوزومه تازه ویندوزش اومد بالا*
سوزو: یه سوال فنی، شماها و کاکوچو تو عمارت بونتن چیکار میکنین؟ گروگان گرفتنتون؟
☆پایان پارت 16☆
ادمین: سلام بر فسیل هایی که دارن تبدیل به نفت میشن و سلام بر نفت هایی که دارن استخراج میشن، بلاخره به آرزوتون رسیدین و سوزو رفت پیش مایکی و ایزانا، ببخشید اگه بد شد، واقعا هیچی به ذهنم نمیرسید🥹✨
۹.۸k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.