توی یکی از همین خونه ها،
توی یکی از همین خونه ها،
همین نزدیکی ها،
دل یکی آتیش گرفته ...
از روی بامم که نیگا کنید ،
میبینید که از توی پنجره یکی از خونه ها
آتیش میریزه بیرون .
دل یکی آتیش گرفته ...
تو اومدی اما کمی دیر ...
از ته یه خیابون دراز ،
مث یه سایه نگرانی ...
کمی دیر اومدی اما حسابی تجلی کردی و
دل یکی رو آتیش زدی ...
به من میگن چیزی نگو،
نبایدم بگم اما دل یکی آتیش می گیره ...
دل یکی اینجا داره خاکستر میشه ...
کمی دیر اومدی اما یکراست رفتی سروقت دل یکی و ،
دست کردی تو سینه اش و دلش رو آوردی بیرون و ،
انداختی تو آتیش و بعد گذاشتی ش سر جاش ...
واسه همینه که دل یکی آتیش گرفته و ،
داره خاکستر میشه ...
یکی داره تو چشات غرق میشه ...
یکی لای شیارای انگشتات داره گم میشه ...
یکی داره گر می گیره ...
دل یکی آتیش گرفته ...
کسی یه چیکه آب بریزه رو دلش شاید خنک شه ...
میون این همه خونه که خفه خون گرفتن
،یه خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر میشه ...
یکی هوس کرده بپره تو دستات و ،
خودش رو غرق کنه ...
یکی میخواد نیگات کنه،
نه، می خواد بشنفتت ...
می خواد بپره تو صدات ...
یکی می خواد ورت داره و ببردت اون بالا و ،
بذاردت رو کوه و بعد بدوه تا ته دره و
از اونجا نگات کنه ...
یکی می ترسه از نزدیک تماشات کنه ...
یکی می خواد تو چشات شنا کنه ...
یکی اینجا سردشه ...
یکی همش شده زمستون ...
یکی بغض گیر کرده تو گلوش و داره خفه میشه ...
وقتی حرف می زدی،
یکی نه به چیزایی که می گفتی،
که به صدات،
به محض صدات گوش می داد ...
یکی محو شده بود تو صدات،
یکی....
#مصطفی_مستور
همین نزدیکی ها،
دل یکی آتیش گرفته ...
از روی بامم که نیگا کنید ،
میبینید که از توی پنجره یکی از خونه ها
آتیش میریزه بیرون .
دل یکی آتیش گرفته ...
تو اومدی اما کمی دیر ...
از ته یه خیابون دراز ،
مث یه سایه نگرانی ...
کمی دیر اومدی اما حسابی تجلی کردی و
دل یکی رو آتیش زدی ...
به من میگن چیزی نگو،
نبایدم بگم اما دل یکی آتیش می گیره ...
دل یکی اینجا داره خاکستر میشه ...
کمی دیر اومدی اما یکراست رفتی سروقت دل یکی و ،
دست کردی تو سینه اش و دلش رو آوردی بیرون و ،
انداختی تو آتیش و بعد گذاشتی ش سر جاش ...
واسه همینه که دل یکی آتیش گرفته و ،
داره خاکستر میشه ...
یکی داره تو چشات غرق میشه ...
یکی لای شیارای انگشتات داره گم میشه ...
یکی داره گر می گیره ...
دل یکی آتیش گرفته ...
کسی یه چیکه آب بریزه رو دلش شاید خنک شه ...
میون این همه خونه که خفه خون گرفتن
،یه خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر میشه ...
یکی هوس کرده بپره تو دستات و ،
خودش رو غرق کنه ...
یکی میخواد نیگات کنه،
نه، می خواد بشنفتت ...
می خواد بپره تو صدات ...
یکی می خواد ورت داره و ببردت اون بالا و ،
بذاردت رو کوه و بعد بدوه تا ته دره و
از اونجا نگات کنه ...
یکی می ترسه از نزدیک تماشات کنه ...
یکی می خواد تو چشات شنا کنه ...
یکی اینجا سردشه ...
یکی همش شده زمستون ...
یکی بغض گیر کرده تو گلوش و داره خفه میشه ...
وقتی حرف می زدی،
یکی نه به چیزایی که می گفتی،
که به صدات،
به محض صدات گوش می داد ...
یکی محو شده بود تو صدات،
یکی....
#مصطفی_مستور
۱۹.۶k
۰۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.