دیشب به طرز رقت آوری دلم بغل کردن و بغل شدن میخواست یکی
دیشب به طرز رقت آوری دلم بغل کردن و بغل شدن میخواست؛ یکی از منصفانه ترین اعمال، بغل می کنی و بغل میشی، حالتِ برد - برد. دلم میخواست عضلهی احساسم رو به حالت فیزیکی به کار بگیرم و بگم هرچقدر دوسش داری به سینه فشارش بده؛ چون همیشه این کار رو می کنم. دلم میخواست در همین حین گم بشم. ناپدید بشم در این بُرد ِ بغل کردن و بغل شدن. دلم میخواست امروز صبح با رضایت از این حس از خواب بیدار بشم. اما همه چیز رو به عضلهی خیال سپردم. درونم یه آدم زندگی میکنه که عضلهی احساسش ضعیف و خیال و منطقش قهرمان نبرد های درونی و خواسته هایی هستن که به هیچ میرسن؛ پهلوون پنبه.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شب چکید رو موهام...چشام ابر شدن ؛
22.08.1400
08:43
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شب چکید رو موهام...چشام ابر شدن ؛
22.08.1400
08:43
- ۸.۰k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط