داستان، قسمت صد و شصت و سوم

#قسمت‌صد‌و‌شصت‌و‌سوم

فکر کنم رنگ به صورتم نمونده بود.
صاحب سگ، که به طرزی مسخره و واضح به سمت سگش عشق روونه می‌کرد.
فرانسویا خیلی جدی به سگاشون حس پدرانه یا مادرانه دارن و انتظار دارن همه به‌به و چه‌چه کنن و لابد لپ سگشون و بکشن و بگن که تا حالا توی عمرشون همچین سگ مامانی و قشنگی ندیده‌ان؛ حالا اون سگ هرچی می‌خواد باشه.
خانومانه گفت: «اما فیلوی من خیلی متفاوته.
خیلی مودبه. می‌دونید .... رفتارهای خیلی عاقلانه‌ای داره! ... راستی، فیلو می‌تونه برقصه!»
یااا خدااا! اگه از سگش بخواد بلند شه برقصه، چیکار کنم!؟
گفتم: «حتما! خب، البته اینجا جای مناسبی برای رقصیدن نیست.»

✍🏻ا.م

#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشم‌های‌باز_پلک‌های‌بسته

#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، ویسگون، باهم، نزدیکا، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇

🆔 @basaerehoseiniyeh
دیدگاه ها (۰)

دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان❤️

#قسمت‌صد‌و‌شصت‌و‌چهارمهمه حواسم به حرکات سگه بود. از ترس این...

هیچ گناهی را کوچک نشماریم!!!!!

داستان، قسمت صد و شصت و دوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط