شوهر دو روزه. پارت۸۲
در گوشم زمزمه کرد: بیبی....خیلی دلم برات تنگ شده بود!
چشمام گرد شد! واقعا کی میتونه باشه!؟
بلاخره چشمام واضح میدیدن...
اون مرد عقب رفت...جلوی چشمام ایستاد و با چشمای پر از اشک نگاهم کرد...
احساس میکنم خیلی وقته میشناسمش
احساس میکنم...پدرمه! یا یه ادم به همین نزدیکی!
بهش زل زده بودم...دلم میخواست چشم ازش برندارم ولی پرستارها به زور بیرونش کردن.
_لطفااا لطفاا بزارید کنارش بمونم تروخدا
همسرمه! لطفا بزارید فقط دو دیقه لطفاا
دلم نمیخواست بره...دستمو سمتش دراز کردم
بزور لبم رو تکون دادم و اروم گفتم: نـ...ـر و
ولی صدای اروم من، توی اون همه التماس های اون مرد، گمشد!
پرستار ها منو به یه اتاق دیگه بردن.
#تهیونگ
داد زدم: تروخدا فقط یه دیقه!! لطفااا
پرستار: نه اقا اصلا! برای مریض بده باید تنها باشه!
چشمام گرد شد! واقعا کی میتونه باشه!؟
بلاخره چشمام واضح میدیدن...
اون مرد عقب رفت...جلوی چشمام ایستاد و با چشمای پر از اشک نگاهم کرد...
احساس میکنم خیلی وقته میشناسمش
احساس میکنم...پدرمه! یا یه ادم به همین نزدیکی!
بهش زل زده بودم...دلم میخواست چشم ازش برندارم ولی پرستارها به زور بیرونش کردن.
_لطفااا لطفاا بزارید کنارش بمونم تروخدا
همسرمه! لطفا بزارید فقط دو دیقه لطفاا
دلم نمیخواست بره...دستمو سمتش دراز کردم
بزور لبم رو تکون دادم و اروم گفتم: نـ...ـر و
ولی صدای اروم من، توی اون همه التماس های اون مرد، گمشد!
پرستار ها منو به یه اتاق دیگه بردن.
#تهیونگ
داد زدم: تروخدا فقط یه دیقه!! لطفااا
پرستار: نه اقا اصلا! برای مریض بده باید تنها باشه!
- ۹.۸k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط