همیشه اولین کوپهاز آنِ زنی ستکه از اندوهِ چشمان مردی خسته میگریزدهمیشه آخرین ایستگاهاز آنِ مردی ستکه روزگارش بی حضور موهای سیاهِ زنقطاری را میماندکه عشق رادر اولین کوپه اشبا خود میبرد