میدانی چه می سوزاند دل را

میدانی چه می سوزاند دل را؟؟
اینکه هرجا میروم
شعر هر شاعری را میخوانم
نوشته ی هر نویسنده ای را مرور میکنم
همه یک صدا می گویند
اگر عاشقت باشد میماند و هرگز نمی رود...
میسوزم
میسوزم که نمیدانم این همه سال چه بود داستان عاشقانه ی تو و من؟؟
اینکه معشوق تو ، من بودم و تو عاشقش
یا اینکه من و این دل همه بازیچه ای بود در دستان تو و دوستانت؟؟
کاری به دیگران ندارم اصلا
نه شعر میگویم نه شعر میخوانم
نه متنی مینویسم نه نوشته ای میخوانم
اگر و فقط اگر بیای و به همه بگویی
که عاشقم بودی و رفتی...
که بدانند گاهی وقت ها هم میشود عاشق بود و رفت...
بیا و آب سردی بر نوشته های سوزناک من و دیگران بریز
بیا و این دل را با گفتن عاشقم بودی و هستی
خنک کن...
بیا و بگو تا خاکستر نشده است این دل آتش گرفته ام
اصلا بیا
نمیخواهد حرفی بزنی
فقط بیا
همان آمدنت همه چیز را ثابت میکند...
دیدگاه ها (۱)

مردم می خندند،می رقصند و خوشحالند..من اما..ایستاده ام و از د...

همان اول...وجودم را به خودَش گره زد...گفت تا وقتی "تو" باشی،...

‍ همیشه اولین کوپهاز آن‌ِ زنی‌ ‌ستکه از اندوهِ چشمان مردی خ...

دستم را بگیری و زیرگوشم زمزمه کنی پشتِ خوابهای ناآرامِ تو چی...

گُل هآیِ وَحشیتکپارتی jkعزیز بودی و عزیز کردهعزیز بودی و باز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط