بعضی روزها هوایی خانهی کودکیهایم میشوم

بعضی روزها هوایی خانه‌ی کودکی‌هایم می‌شوم،
دلم برای حیاطی که نیست... مادربزرگی که نیست..‌.
برای بوته‌ی یاس و درخت شمشاد و آب و جاروهای بعد از ظهر تنگ می‌شود
می‌روم محله‌ی قدیمی، دست می‌کشم روی دیوار
و قدم میزنم در پیاده رو خانه ‌مان که دیگر نیست..‌.
سرم را بلند می‌کنم شاید مادرم پشت پنجره بیاید،
شاید برایم گوجه سبز و زالزالک خریده باشد،
انار دانه کرده باشد
دیدگاه ها (۹)

اگر وقت نداری حالمرا بپرسی ،درکت میکنماگر وقت نداریبا من صحب...

بوی نفت تو علاالدینگرمای پاهات زیر کرسیو صدایِ قل زدن آش تو ...

@Setayeshmahmadarتقدیم به تو دختر خوشگل و خوبم که همیشه با ح...

کاجِ پیرِ پوک وقتی بر زمین افتاد گفت:مرد وقتی باوقار است از ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط