بسم رب الشهداء...
بسم رب الشهداء...
هر وقت که شهید گمنام می آوردیم قزوین واسه تدفین
زنگ می زد میگفت: قاسم، هیآت حسین جان یادت نره...
گفتم: آقا حجت هر دفعه که نمیشه بیاریم هیآت حسین جان، هیآت های دیگه صداشون در میاد.
به شوخی گفت: آخه مگه پدرته! یادت باشه حسین جان با همه هیآت ها فرق داره
اگه من شهید شدم از این بازیا درنیاریا...
گفتم: تو شهید شو کل هیآت های شهر می چرخونمت
البته یادت باشه تو مناسبت باشه که همه جا هیآت باشه
خندید و با لهجه شیرینش گفت: باشد
دلم یجوریه ولی پرازصبوریه
چقدر شهیددارن میارن ازتوسوریه
منم بایدبرم اره برم سرم بره
نزارم هیچ حرومی طرف حرم بره
یه روزی هم بیاد نفس آخرم بره
شهادت گنه کارای جامونده صلوات...
هر وقت که شهید گمنام می آوردیم قزوین واسه تدفین
زنگ می زد میگفت: قاسم، هیآت حسین جان یادت نره...
گفتم: آقا حجت هر دفعه که نمیشه بیاریم هیآت حسین جان، هیآت های دیگه صداشون در میاد.
به شوخی گفت: آخه مگه پدرته! یادت باشه حسین جان با همه هیآت ها فرق داره
اگه من شهید شدم از این بازیا درنیاریا...
گفتم: تو شهید شو کل هیآت های شهر می چرخونمت
البته یادت باشه تو مناسبت باشه که همه جا هیآت باشه
خندید و با لهجه شیرینش گفت: باشد
دلم یجوریه ولی پرازصبوریه
چقدر شهیددارن میارن ازتوسوریه
منم بایدبرم اره برم سرم بره
نزارم هیچ حرومی طرف حرم بره
یه روزی هم بیاد نفس آخرم بره
شهادت گنه کارای جامونده صلوات...
۱.۳k
۰۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.