سیاه و سفید

سیاه و سفید

تهیونگ ویو
رفتم تو حیاط ا/ت به طرز خیلی بامزه ای با تاب تو حیاط خوشمیگذروند کی فکر میکرد یه روزی کیم تهیونگ شاهزاده ی تاریکی از یه پری خوشش بیاد
ا/ت ویو
همینجوری با تاب کیف میکردم که دیدم شاهزاده داره مثل یه مجسمه نگام میکنه
+ببخشید شاهزاده چیزی شده؟
_ها نه فقط...شام امادس
+چشم الان میام
این چرا اینجوری کرد وا حالا اونو ول کن الان باید برم سر شام چرا استرس گرفتم وایییی. اروم اروم بلند شدم رفتم تو قصر چرا کل قصر حس مردگی داشت. یه میز گنده دیدم مثل اینکه شاه منتظر بقیه بود
+س.سلام پادشاه
با. ستش علامت داد که بشینم منم سر یکه از صندلی های وسط نشستم
♧نیاز نیست اینطوری صدام کنی بهم بگو پدر
تعجب کردم این چرا اینقدر مهربون شود
♧تعجب نکن من هیچوقت دختری نداستم که صدام کنه برای همین این بهم حس خوبی میده
×چشم پدرجان
لبخندی زد منم از حرفی که زدم راضی بودم که دو شاهزادهای قصر وارد شدن تهیونگ اومدو کنار من نشست . چرا انقدر به من می‌چسبه خدایا
♧شروع کنید
که شاهزاده تهیونگ برام استیک گذاشت حالم بد شد اونا حیوونا رو میخوردن ?
_حالت خوبه
+ای.این گوشت چیه
_گاو چطور
+با پری ها گوشت خوار نیستیم
_ خوب نمیتونم کاری برات انجام بدم ما اینجا فقط گوشت
دوباره یه نگاه به اون گوشت انداختم اخه اون گاو چه گناهی داشت که باید خورده میشد؟ (گاوه دیگه 😁)
که یهو.......
کرم ریزی ولی پارت بعدو میزارم😅
دیدگاه ها (۱)

سم خوبیه

پشمام

سیاه و سفید ا/ت ویوبعد از اینکه تهیونگ رفت یکم تو اتاق گشتم ...

فقط دوست دارم بدونم ترجمش درسته یا نه ؟🥲

تهیونگ تک پارتی غمگینا/ت : سلام من ا/تم و ۲۰ سالمه ، من و ته...

دو رقیب عشقیپارت ۱از زبان ا/ت:زنگ خورد، کتاب هام رو جمع کردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط