می دانی رفیق خستگی گاهی زیباست...
میدانی رفیق خستگی گاهی زیباست...
نه مثل آن خستگیها که روحت را میخراشد، ...
مثلا خستگی از مستانه خندیدن...
یا برای رویایی جنگیدن....
وقتی آنقدر جنگیده باشی ...
تا که در مقصدی درست ...
کفشهای آهنینت را از پای در آوری ...
و از بی حسی انگشتانت لذت ببری...
من میگویم خستگی از درد هم زیباست...
درست آن نقطهای که در حال سقوطی...
نور امیدی در دلت بتابد ...
و نهیبت زند که بس است...
که دیگر میخواهم فتح کنم نه سقوط...
آنجاست که آرام میشوی ...
و میگذاری قانون طبیعت پیش برود...
اما به این هم رسیدهای ...
که فقط تو هستی ...
که میتوانی تابلوی مسیر را در خلاف جهت عوض کنی...
نه مثل آن خستگیها که روحت را میخراشد، ...
مثلا خستگی از مستانه خندیدن...
یا برای رویایی جنگیدن....
وقتی آنقدر جنگیده باشی ...
تا که در مقصدی درست ...
کفشهای آهنینت را از پای در آوری ...
و از بی حسی انگشتانت لذت ببری...
من میگویم خستگی از درد هم زیباست...
درست آن نقطهای که در حال سقوطی...
نور امیدی در دلت بتابد ...
و نهیبت زند که بس است...
که دیگر میخواهم فتح کنم نه سقوط...
آنجاست که آرام میشوی ...
و میگذاری قانون طبیعت پیش برود...
اما به این هم رسیدهای ...
که فقط تو هستی ...
که میتوانی تابلوی مسیر را در خلاف جهت عوض کنی...
۸۵۵
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.