دختر قاتل part

دختر قاتل : part ¹⁶

ات و بردن اتاق عمل
۲ ساعت بعد.. دکتر اومد بیرون

ویو کوک
خیلی وقته ات اون تو بود داشتم از استرس میمردم اگ اتفاقی بیوفته چی؟... من نمیتونم زنده بمونم داشتم با خودم کلنجار میرفتم ک در اتاق عمل باز شد و دکتر اومد بیرون

کوک :هی دکتر بگو ببینم چیشد ..
دکتر : آقای جئون ایشون خون خیلی زیادی رو از دست دادن رفتن توی کما و متاسفم ولی اگ خون کافی بهشون نرسه ممکنه ...
کوک: خفه شو فقط خفه شو... گروه خونیش چیه ؟؟؟؟
دکتر :ایشون ....( نمیدونم ی گروه خونی تصور کنید )
کوک: گروه خونی من همینه میتونید از من خون بگیرید
دکتر : باید آزمایش بدید برید ته راهرو سمت چپ آزمایش بدید بعد ک جوابش اومد اگ یکی بودید میتونید خون بدید
کوک : خیله خب ..

ویو یونگی
خیلی نگران ات بودم اگ اتفاقی براش بیوفته چی ؟؟ من ک ازش متنفر بودم نباید اینقدر برام مهم باشه خیلی اعصبی بودم ات واسم مهم بود ولی من از هیچی خبر ندارم ب خودم‌میگم ازش متنفرم ولی اون تنها کسیه ک برام مونده

فلش بک ب جایی ک کوک هست

ویو کوک
جواب آزمایشو گرفتم رفتم پیش دکتر

کوک: بدو دکتر سریع چکش کن ..
دکتر : امم آقای جئون متاسفم ولی شما گروه خونیتون بهش نمی‌خوره
کوک: چی الان باید چیکار کنممم
دکتر: کسی از اعضای خانوادش هستن ؟ نمیتونن اونا خون بدن
کوک: نه

ویو کوک
یاد حرف ات افتادم برادرش ...؟ اونم جز رفیقای من ک مث برادرم بودن ...باید داداششو پیدا کنم

کوک: چرا هست من میرم مراقب ات باشید چشم ازش برنمی‌داری حواست باشه اتفاقی بیوفته من میدونمو تو
دکتر :چشمم (ترسیده)

ویو کوک
راه افتادم سمت عمارت تو راه زنگ زدم ب اعضا و خودشونو رسوندن وقتی رسیدم اعضا روی مبل نشسته بودن ک با دیدن من همشون نگام کردن و شروع کردم ب حرف زدن

کوک: ببینین میخوام ی چیزیو بهتون بگم ..کدومتون داداش اون دختری بود ک چند ساعت پیش بردمش ..
یونگی : چیزی شده ؟ مگ اصلا داداش داشت ؟اونم از ما باشه ؟
کوک:اره خودم تازه فهمیدم ...هیچ کدومتون ؟
جیمین : من ک نیستم
نامجون و جین باهم :منم نیستم
جیهوپ :نچ نچ من ک اصلا تک فرزندم
تهیونگ :من ک ی خواهر دارم همتونم دیدینش
کوک:یونگی تو چی ؟؟
یونگی :م...من ا..آره من داداششم اتفاقی افتاده (نگران)
کوک: چیییی ...تو ..تو ک گفتی تک فرزندی پس چرا من ترو ندیده بودم
یونگی :اون موقع خواهرم واسم مرده بود .... چی ؟ مگ تو اتو میشناسی ؟
کوک: اره خب جریان داره
یونگی : اک ..ات چیزیش شده ؟
کوک: الان خیلی دیره باید ب ات خون بدی رفته تو کما
یونگی : تو چ بلایی سر ات اوردی هاااا(اعصبی و داد)


ادامه تو کامنتا ..
دیدگاه ها (۱۴۰)

دختر قاتل : part ¹⁷ ویو یونگی دوییدم سمت اتاق ک با چیزی ک دی...

دختر قاتل : part ¹⁸(بچه ها ی چیزی بهتون یادآوری کنم ک هیلوری...

دختر قاتل : part ¹⁵ویو یونگی خواستم برم جلو ک یهو کوک اون دخ...

واکنشت چیه ..؟🙃اگ اینجوری نگام کنه خودمو میکشمممم در واقع سک...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۶

جیمین فیک زندگی پارت ۶۷#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط