نمی دانم قهوه بود

نمی دانم قهوه بود
یا چشمانش قهوه ای
هر چه بود
یک هفته است بی خوابم..
دیدگاه ها (۱)

بگذار که یک عمر فقط قهوه ببویمتا بلکه فراموش کنم عطر تنت را....

دو فنجان قهوه سفارش می دهم..و بی محابا دست هاے تو را می گیرم...

میان نگاه تو جا خوش کرده تمام جهان قهوه‌ی چشمانت رادر فنجان ...

و خداوقتی”تو“ را می ساختهحوالی شب بوده استقهوه ای خوردهشعری ...

و چشمانش همانند قهوه بود.

چشمانش؟ مانند قهوه ادم را معتاد می کرد و ستارگان همه درون چش...

من اصلا نمی خوابم 😴😎✌

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط