دلم میخواست خانهات باشم

دلم میخواست خانه‌ات باشم،
که از خستگی‌هایت به من برگردی...
"حمید سليمى"
دیدگاه ها (۲)

سر من، شانه‌ی تو،عطر نوازشگر عشقحرف بی حرف!که این ناب‌ترین ت...

گر حال مرا حبیب پرسد گوییدبیمار غمت را نفسے هست هنوز#شهریار

محو گيسوي بلند تو نه تنها شانه نيستنيست چون من آنکه بعد ازدي...

این است قانون گرم انسان‌هااز رَز باده می‌سازنداز زغال آتش و ...

هیچ وقت دوست نداشتم پرنسس باشم، همیشه دلم جادوگر بودن میخواس...

طبیعیه تو بچگی دلم میخواست آسم داشته باشم و دستم خورد شه با ...

دلم لک میزند در این شبِ تبـدار.. برگردیتـو ای آرام بخشِ این ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط