محو گسو بلند تو نه تنها شانه نست

محو گيسوي بلند تو نه تنها شانه نيست
نيست چون من آنکه بعد ازديدنت ديوانه نيست

هست ابروي تو بر چشمت نميدانم ، ولي
هيج محرابي عزيزم کنج يک ميخانه نيست!

اي که با هر عشوه مي کوشي دلي را بشکني
شوکتي در حکمران کشوري ويرانه نيست

باز داري خنجرت را از که پنهان مي کني!
زخم با پهلوي ما سربازها بيگانه نيست

دست کم با بوسه اي بر درد من پايان بده
آخر اين دارو درون هيچ داروخانه نيست

#بنيامين_ديلم_کتولي
دیدگاه ها (۲)

دلم میخواست خانه‌ات باشم،که از خستگی‌هایت به من برگردی..."حم...

سر من، شانه‌ی تو،عطر نوازشگر عشقحرف بی حرف!که این ناب‌ترین ت...

این است قانون گرم انسان‌هااز رَز باده می‌سازنداز زغال آتش و ...

محبوبم...!درخشش دانه های شِکَر در نور آفتابو عطری که از دمنو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط