عشق من~p22~

که گوشی ا.ت زنگ خورد . لیا بود ، فکر کنم دوستش باشه .
ا.ت:سلام لیا
لیا:سلام ا.ت
ا.ت:خوبی
لیا:خوبم تو خوبی
ا.ت:آره مرسی
لیا :ماریا خوبه
ا.ت:آره
لیا:اگه امروز جایی نمیری من بیام خونتون
ا.ت:جایی نمیرم بیا
لیا:باشه پس من ساعت ۴ میبینمتون
ا.ت:باشه خدافظ
لیا:خدافظ
ا.ت:کوک چی کار کنم
کوک:چرا مگه چی شده
ا.ت:امروز هم مامان و بابام میان هم لیا
کوک:به لیا بگو زودتر بیاد که بعدش لیا میره و مامانو بابات میان دیگه .
ا.ت:میدونم ، ولی لیا سریشه بیاد شب میمونه .
کوک:خب لیا و مامان بابات آشنا شن
ا.ت:باشه
بچه ها ببخشید من امروز خیلی کار دارم و باید برم مهمونی ، فردا براتون ۳ پارت میزارم
دیدگاه ها (۰)

عشق من~p23~

عشق من~p24~

...............

عشق من~p21~

love Between the Tides²⁵چند دقیقه بعدم: چیکار میکنی؟ ا/ت: هی...

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط