✅ زندگی رو زندگی کنیم ...❗تاثیرگذاره
✍️ مادر بزرگ با چارقدش اشڪش رو پاڪ ڪرد و گفت : آخ که چقد دلم می خواست عاشقی ڪنم ، ولی نشد ننه ...
اونقده دلم می خواست یه دم پختک رو لب رودخونه بخوریم ، نشد ...
دلم پر می ڪشید ڪه ... حاجی یه بار بگه : دوست دارم و نگفت ...
گاهی وقتا ، یواشڪی ڪه ڪسی نبود ، زیر چادرم چند تا بشڪن می زدم ... آی می چسبید ...
گفت : بچه گی که نڪردم ، ... جوونی هم نڪردم ... یهو پیر شدم ...
به چشمهای تارش نگاه ڪردم و حسرت ها رو ورق زدم ...
گفتـــــم : مادر جون حالا بشڪن بزن ، ... بذار خالی شی ...
گفت : حالا ؟ الان ڪه دستام دیگه جون ندارن ؟ ...
انگشتای خشڪ شدش رو ، به هم فشار داد ... ولی دیگه صدایی نداشتند ... خنده تلخی ڪرد و گفت :
💥 اینقدر به هم هیس نگید ، بذار حرف بزنن ، ... بذار زندگی ڪنن ...
https://wisgoon.com/mohsen.m.benefactor
اونقده دلم می خواست یه دم پختک رو لب رودخونه بخوریم ، نشد ...
دلم پر می ڪشید ڪه ... حاجی یه بار بگه : دوست دارم و نگفت ...
گاهی وقتا ، یواشڪی ڪه ڪسی نبود ، زیر چادرم چند تا بشڪن می زدم ... آی می چسبید ...
گفت : بچه گی که نڪردم ، ... جوونی هم نڪردم ... یهو پیر شدم ...
به چشمهای تارش نگاه ڪردم و حسرت ها رو ورق زدم ...
گفتـــــم : مادر جون حالا بشڪن بزن ، ... بذار خالی شی ...
گفت : حالا ؟ الان ڪه دستام دیگه جون ندارن ؟ ...
انگشتای خشڪ شدش رو ، به هم فشار داد ... ولی دیگه صدایی نداشتند ... خنده تلخی ڪرد و گفت :
💥 اینقدر به هم هیس نگید ، بذار حرف بزنن ، ... بذار زندگی ڪنن ...
https://wisgoon.com/mohsen.m.benefactor
۵.۳k
۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.