P2
P2
ا. ت ویو: رسیدیم و از اونجایی که سر گروه من بودم رفتم جلو و پولارو تحویل دادام به اقای هان یا همون بابای یونگی ( خوب بچه ها از اینجا دارم میشه چون اقای هان با پنجاه سال سن دیونه ا. ته و خیلی سعی کرده که مخشو بزنه ولی نتونست)
هان: اروم جلوی صورتش خم شدمو گفتم اینا که خیلی کمن هوم .دورش میچرخید مو حرف میزدم
ی. نگی: پدر خواهشا بیخیال اون شید اون دختر روانه ی.
نمیدونم چرا یهویی رگ غیرتم سر ی دختر اسکل زد بالا ولی خودمونیما بدنشو خودش خیلی خوشگل چ.. چی چی میگی یونگی نه خیر خیلیم زشته
ت. ببخشید من بخاطر این پولا اسیب دیدم دفع بعدی جبران میکنم
هان: چ... چی اسیب دیدی کجات ها کجات
یوری: ام ببخشید ولی بازوش
ا. ت: ببخشید کی میخواید ارثی که از پدرم دزدیدین رو بهم پس بدین
هان : میدم خانم کوچولو... میدم یونگی
یونگی : بله پدر
هان: تا خونه برسونش
یونگی: ا.. اخه
هان: اخه نداره. ببرش سریع بدووووو
یونگی : بیا بریم ا. ت
ا. ت: واقا میگی با این لباسا برم خونه؟
یونگی: اه خیل خوب برو عوض کن منتظرم بیای
ا. ت: ممنونم اروم رفتمو لپ یونگی رو بوسیدن و رفتم تا لباسامو عوض کنم داشتم میپوشیدم که یهو فهمیدم چه گندی زدم اخه چرا بوسش کردی هاااا خاک تو سرت کنن دختر
شوگا: اومد بره که ل.. لپمو بوسید نمیدونم چرا با این کارش قلبم داشت میومد تو دهنم و.. ولی چرا این کارو کرد؟
ا. ت: ی هودی مشکی با ی دامن پوشیدم و اومدم بیرون خوب بریم
یونگی: ا.. این چیه پوشیده. برو عوض کن لباستو
ا. ت: به شما ربطی داره؟
یونگی : اصلا به من چه . به سمت ماشینم رفتیم ولی در طی مسیر همش فکر میکردم که چقدر شخصیتش عوض شده بود. رسیدیم و سوار شدیم و حرکت کردم. نمیخوای ادرس بدی کجا برم خو
ا. ت: میگم ی ایده احمقانه دارم .....
ا. ت ویو: رسیدیم و از اونجایی که سر گروه من بودم رفتم جلو و پولارو تحویل دادام به اقای هان یا همون بابای یونگی ( خوب بچه ها از اینجا دارم میشه چون اقای هان با پنجاه سال سن دیونه ا. ته و خیلی سعی کرده که مخشو بزنه ولی نتونست)
هان: اروم جلوی صورتش خم شدمو گفتم اینا که خیلی کمن هوم .دورش میچرخید مو حرف میزدم
ی. نگی: پدر خواهشا بیخیال اون شید اون دختر روانه ی.
نمیدونم چرا یهویی رگ غیرتم سر ی دختر اسکل زد بالا ولی خودمونیما بدنشو خودش خیلی خوشگل چ.. چی چی میگی یونگی نه خیر خیلیم زشته
ت. ببخشید من بخاطر این پولا اسیب دیدم دفع بعدی جبران میکنم
هان: چ... چی اسیب دیدی کجات ها کجات
یوری: ام ببخشید ولی بازوش
ا. ت: ببخشید کی میخواید ارثی که از پدرم دزدیدین رو بهم پس بدین
هان : میدم خانم کوچولو... میدم یونگی
یونگی : بله پدر
هان: تا خونه برسونش
یونگی: ا.. اخه
هان: اخه نداره. ببرش سریع بدووووو
یونگی : بیا بریم ا. ت
ا. ت: واقا میگی با این لباسا برم خونه؟
یونگی: اه خیل خوب برو عوض کن منتظرم بیای
ا. ت: ممنونم اروم رفتمو لپ یونگی رو بوسیدن و رفتم تا لباسامو عوض کنم داشتم میپوشیدم که یهو فهمیدم چه گندی زدم اخه چرا بوسش کردی هاااا خاک تو سرت کنن دختر
شوگا: اومد بره که ل.. لپمو بوسید نمیدونم چرا با این کارش قلبم داشت میومد تو دهنم و.. ولی چرا این کارو کرد؟
ا. ت: ی هودی مشکی با ی دامن پوشیدم و اومدم بیرون خوب بریم
یونگی: ا.. این چیه پوشیده. برو عوض کن لباستو
ا. ت: به شما ربطی داره؟
یونگی : اصلا به من چه . به سمت ماشینم رفتیم ولی در طی مسیر همش فکر میکردم که چقدر شخصیتش عوض شده بود. رسیدیم و سوار شدیم و حرکت کردم. نمیخوای ادرس بدی کجا برم خو
ا. ت: میگم ی ایده احمقانه دارم .....
۸.۴k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.