پارت

پـارت ⑨④

نـاشناس٭

ناشناس:چیشد چیزی دست گیرت شده؟
پشت خطی:نـه هنوز اتفاق خاصی نیفتاده ولی چیزایی هست که تو ایمیل براتون میفرستم.

ناشناس:حواستو جمع کن ببین نقششون چیه
پشت خطی:چشم کاری ندارین ؟من دیگه باید برم شک می کنن.

ناشناس:خیـلی خب برو دیگه بهت سفارش نمیکنم خداحافظ.
پشت خطی:خداحافط.

راوی٭

دخترک قصه ی ما داشت خودشو دور می کرد حتما میگین از چی از حقیقت
اون نمیخواست باور کنه که مریضی روانی و ناعلاجش داره بر میگرده نمیخواست بدونـه و تنها دغ دغه ی این روزای زندگیش شده بود این.....

پسـرک داستانمون هم هرکاری میکرد که به ترنم بفهمونه که عاشـقش شده اما ترنم انقدر درگیر مریضیش بود متوجه این چیزا اصلا نمیشد شاید اگه زندگی
ساده و بی دردسری داشت این عشق و میفهمید اما تو این شرایـط نـه...

و اینجا پرهام و آریانایی که هنوز باهم قهرن و باهم سـرد شدن پرهام دیگه آریانا رو دوست نداره از نظر اون آریانا یک دختر ه٭ر٭ز٭ه است باوجودی که آریانا

بهش گفت ثابت می کنه این موضوع دروغه امـا پرهام تصمیم خودشو گرفته بود و به آریانا مثل یه خواهـر نگاه می کرد...

بعله درسـته عشق فقط به گفتن نیست بلکه به پای طرف موندنه ...
عشقی که آریانا و پرهام درموردش حرف میزدن عشق نبود هوس بود

گـاهی ـ نبـاید ـ نـاز ـ کشـید
نبـاید ـ آه ـ کشـید
نبـاید ـ انتـظار ـ کشـید
نبـایـد ـ درد ـ کشـید
نبـاید ـ فـریـاد ـ کشـید
تنهـا ـ بایـد ـ دسـت ـ کشـید ـ و ـ رفـت

تـرنم٭

الان یه هفته است اومدم خونه ی ویکتوریا اولش که میخواستم به بچه ها بگم میخوام برم یه جایی حال و هوام عوض شه بچه ها خیلی ناراحت شدن از اینکه

چند مدت پیششون نیستم ولی خب توی این یه هفته عادت کردن سپنتا هنوزم در تلاشه بفهمه من اومدم کجا ولی خب من به همه فقط گفتم میخوام برم یه مدت یه جایی حال و هوام عوض شه.

نمیدونم چرا داره انقدر دنبالم میگرده بابا گم که نشدم یا ندزدیدنم فقط اومدم حال و هوام عوض شه

ویکتوریا:تری ترنم تره ـ مگه صدبار بهت نگفتم درست حرف بزن ویکتوریا:إ نزن تو ذوقم دیگه ـ حالا چیشده چرا انقدر شنگولی؟ ویکتوریا:داداشم بعد از یه

هفته داره میاد فردا میرسه ـ إ به سلامتی از وقتی من اومدم داداشش با دوستاش رفته بودن مسافرت ویکتوریا:تازشم میخوام با داداشم آشنات کنم تازه انقدرم خوشتیپه و با شیطنت نگام کرد

من یکی از کوسن های مبل و برداشتم و پرت کردم طرفش و گفتم:ویکی یه بار دیگه فقط حرفتو تکرار کنی همینو که گفتم باز همون حرفشو تکرار کرد

منم از حرصم یه جیغ زدم اونم خندید و رفت تو اتاقش...

پارت ویژه نداریـم
لایـک و کامنت فراموش نشـــــه.
.
دیدگاه ها (۵)

پـارت 50نشسته بودیم داشتیم فیلم نگاه می کردیم که گوشیم زنگ خ...

پـارت ①⑤قشنگ پخش زمین شدم و بعدشم صدای خنده ی ویکی و آرتان ...

مـن که خـودم ترسناک مد نظرمـه نظر شمـا چیـه؟

بچه ها این ادامه ی پست قبل هرکی هم این و انتخاب می کنه زیر پ...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۰#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط