بادیگارد جذاب من ...
بادیگارد جذاب من ...
پارت نهم
________
وارد رستوران شدند و غذا شون رو سفارش دادن
ات:جیمین
_هومم؟؟
ات:یه سوال بپرسم ؟!
_اره بگو
ات:تو چیکاره ای ؟!...یعنی گفتی قبل از من بادیگارد کسی نبودی پس...چجوری زندگی میکردی ؟!...شغلت چی بود ؟!
_خب ...من؟!...آ،آها منشی یه ش،شرکت بودم ...آره آره منشی
ات: مطمئنی؟!...قیافت که نشان میده داری دروغ میگی !
_ها؟!...نه بابا
ات: جیمین...یادت باشه چشم ها هیچوقت دروغ نمیگن
_عع دارم ر،راست شو میگم دیگه
بعد از خرودن غذا رفتند. بیرون ، شهربازی ، خرید،و در نهایت کجا؟! بار ...ساعت یک شب بود و داخل بار بودند مست؟؟...صدرصد اونقدری نوشیده بودند که کار هاشون دست خودشون نبود ...
ات:اوه ...جیمین شی ...نمیدونی چقدر م،میخو..امت
_میخوای بهت بد،،مش ؟!
ات:صدرصد
سمت میز گارسون رفتند
_یه اتاق لطفا ...
گارسون:اوه من واقعا متاسفم ولی ...همه ی اتاق ها پر شدند ...اگر خیلی مست هستید میتونم یکنفر رو بیارم که شما رو تا خونه همراهی کنه
_آیشش...فا،،،ک ....قبوله
راهی خونه شدند
کمی از مستی هردوشون رفته بود
ات:برق های عمارت روشنه ...ن،نکنه پدرم اومده
_ساعت چهار صبحه ....مگه نگفتی بابات یک ماه دیگه میاد ؟!
ات:چرا گفتم
کلید انداخت و وارد عمارت شدند برق های عمارت روشن بود داخل تر رفت که با دیدن کسی که روی مبل نشسته بود تعجب کردند
ات:جونگکوک !
کوک عصبی بلند شد و بهشون نگاه کرد
ا.ت لبخندی زد و خواست که کوک رو بغل کنه اما دست کوک مانعش شد
@ا.ت...تا الان کدوم گوری بودی ؟!هاااا
ات:م،ما فقط ب،بیرون بودیم
@این بیرون فا،،کی چقدر طول کشید که تا چهار صبح طول کشید هاااا ؟!(داد و عصبی)
_جونگکوک آروم باش...
@جیمین تو حرف نزن ...من ا.ت رو به تو سپردم تا چهار صبح بیرون چه غلطی میکردیننن !؟
ات:ب،ببخشید
@ببخشید ؟!...فقط داری میگی ببخشید؟!...آره ؟!
ات:(بغض) ق،قول میدم دیگه تکرار نشه ...جونگکوکا ...ببخشید قول میدم دیگه ...
هنوز حرفش تمام نشده بود که تو بغل گرم برادرش رفت
@هوفف...ا.ت میدونی چقدر نگرانت شدم ؟!...آخه تا چهار صبح؟؟...خیلی نگرانت بودم که شاید اتفاقی افتاده که نیامدی خونه ا.ت
ات:ببخشید
@ببخشید اگر سرت داد زدم من ،من فقط عصبی و نگران حالت بودم
ات:...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
پارت نهم
________
وارد رستوران شدند و غذا شون رو سفارش دادن
ات:جیمین
_هومم؟؟
ات:یه سوال بپرسم ؟!
_اره بگو
ات:تو چیکاره ای ؟!...یعنی گفتی قبل از من بادیگارد کسی نبودی پس...چجوری زندگی میکردی ؟!...شغلت چی بود ؟!
_خب ...من؟!...آ،آها منشی یه ش،شرکت بودم ...آره آره منشی
ات: مطمئنی؟!...قیافت که نشان میده داری دروغ میگی !
_ها؟!...نه بابا
ات: جیمین...یادت باشه چشم ها هیچوقت دروغ نمیگن
_عع دارم ر،راست شو میگم دیگه
بعد از خرودن غذا رفتند. بیرون ، شهربازی ، خرید،و در نهایت کجا؟! بار ...ساعت یک شب بود و داخل بار بودند مست؟؟...صدرصد اونقدری نوشیده بودند که کار هاشون دست خودشون نبود ...
ات:اوه ...جیمین شی ...نمیدونی چقدر م،میخو..امت
_میخوای بهت بد،،مش ؟!
ات:صدرصد
سمت میز گارسون رفتند
_یه اتاق لطفا ...
گارسون:اوه من واقعا متاسفم ولی ...همه ی اتاق ها پر شدند ...اگر خیلی مست هستید میتونم یکنفر رو بیارم که شما رو تا خونه همراهی کنه
_آیشش...فا،،،ک ....قبوله
راهی خونه شدند
کمی از مستی هردوشون رفته بود
ات:برق های عمارت روشنه ...ن،نکنه پدرم اومده
_ساعت چهار صبحه ....مگه نگفتی بابات یک ماه دیگه میاد ؟!
ات:چرا گفتم
کلید انداخت و وارد عمارت شدند برق های عمارت روشن بود داخل تر رفت که با دیدن کسی که روی مبل نشسته بود تعجب کردند
ات:جونگکوک !
کوک عصبی بلند شد و بهشون نگاه کرد
ا.ت لبخندی زد و خواست که کوک رو بغل کنه اما دست کوک مانعش شد
@ا.ت...تا الان کدوم گوری بودی ؟!هاااا
ات:م،ما فقط ب،بیرون بودیم
@این بیرون فا،،کی چقدر طول کشید که تا چهار صبح طول کشید هاااا ؟!(داد و عصبی)
_جونگکوک آروم باش...
@جیمین تو حرف نزن ...من ا.ت رو به تو سپردم تا چهار صبح بیرون چه غلطی میکردیننن !؟
ات:ب،ببخشید
@ببخشید ؟!...فقط داری میگی ببخشید؟!...آره ؟!
ات:(بغض) ق،قول میدم دیگه تکرار نشه ...جونگکوکا ...ببخشید قول میدم دیگه ...
هنوز حرفش تمام نشده بود که تو بغل گرم برادرش رفت
@هوفف...ا.ت میدونی چقدر نگرانت شدم ؟!...آخه تا چهار صبح؟؟...خیلی نگرانت بودم که شاید اتفاقی افتاده که نیامدی خونه ا.ت
ات:ببخشید
@ببخشید اگر سرت داد زدم من ،من فقط عصبی و نگران حالت بودم
ات:...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake
۵.۸k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.