بادیگارد جذاب من ...
بادیگارد جذاب من ...
پارت هشتم
________
ویو ا.ت
صورت جون وو خونی بود ... سمت جیمین رفت که...
ات:ج،جیمین چیکار میکنی معلوم هست ولش کن ...
_ا.ت...تو برو داخل کلاست
ا.ت :جیمین میفهمی چی میگم ؟!...ولش کن
_ا.ت گفتم برو داخل کلاست
ات:اما...
_برووو(داد)
ات از پیش جیمین رفت
بعد از چند دقیقه اون قلدر ها هم رفتند داخل حیاط اصلی ا.ت رو دیدن که وایستاده و داره با یکی از بچه های کلاس حرف میزنه رفتند سمتش ا.ت تا دیدشون سریع عقب رفت ولی ...با چیزی که تعجب کرد ...
ات:شما...
اون قلدر ها جلو پای ا.ت زانو زدند و شروع کردند به التماس کردند
¥ا.ت...ببخشید دیگه تکرار نمیکنیم
¶اره ا.ت...غ،غلط کردیم ببخشید
$ا.ت ...از جونمون بگذر (گریه، دختر بود )
∆قول میدیم دیگه حتی بهت دست هم نزنیم خواهش میکنم ما رو ببخش
ات نگاهی به جیمین کرد که روی صندلی لم داده بود و یک پاش رو روی اون یکی پاش انداخته بود داشت با نیشخند نگاه میکرد
ات:ب،بلند شید ...گفتم بلند شید خواهش میکنم
اون قلدر ها بلند شدن و بعد از احترام گذاشتن رفتند
پرش زمانی
ا.ت داشت تو خیابان راه میرفت و بوق ماشین رو مخش بود
_ا.ت سوار شو
ات:نمیخوام
_ا.ت لج نکن ...سوار شو
ات:گفتم میخوام پیاده برم
جیمین از ماشین پیاده شد و رفت سمت ا.ت دستش رو گرفت
_گفتم ا.ت ...ببخشید بیا بریم دیگه
ات:با اینکار که کردی میدونی چه شایعه ای در موردم میسازند؟؟
_مهمه؟!
ات:مهم نیست ؟!...مهم نیست؟!(داد آروم)آره برای تو مهم نیست ...چون تو مسخره نمیشی ...الان هم میگن چون من ضعیفم یه بزرگتر از خودم رو دنبالم انداختم
_قلم دستش رو میشکنم کسی رو که بخواد تو رو اذیت کنه
ات:جیمین ...
_(لبخند)برای این خودت رو لوس کرده بودی ؟!...بیا بغلم کوچولو
ات:اما...
هنوز حرفش تمام نشده بود که محکم تو بغل جیمین افتاد
_همین که من گفتم
ا.ت تک خنده ای کرد
سوار ماشین شدن
_الان میریم رستوران ...چی بخوریم ؟!
ات:اومم ...کیمچی، سوشی،دوکبوکی، جانگجانگمیون و...
_یا یا یا...اینجوری که من کل حقوقم رو باید برای شکم تو خرج کنم
ات:من پیاده میرم
_باشه باشه
سمت رستوران رفتند که ...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
پارت هشتم
________
ویو ا.ت
صورت جون وو خونی بود ... سمت جیمین رفت که...
ات:ج،جیمین چیکار میکنی معلوم هست ولش کن ...
_ا.ت...تو برو داخل کلاست
ا.ت :جیمین میفهمی چی میگم ؟!...ولش کن
_ا.ت گفتم برو داخل کلاست
ات:اما...
_برووو(داد)
ات از پیش جیمین رفت
بعد از چند دقیقه اون قلدر ها هم رفتند داخل حیاط اصلی ا.ت رو دیدن که وایستاده و داره با یکی از بچه های کلاس حرف میزنه رفتند سمتش ا.ت تا دیدشون سریع عقب رفت ولی ...با چیزی که تعجب کرد ...
ات:شما...
اون قلدر ها جلو پای ا.ت زانو زدند و شروع کردند به التماس کردند
¥ا.ت...ببخشید دیگه تکرار نمیکنیم
¶اره ا.ت...غ،غلط کردیم ببخشید
$ا.ت ...از جونمون بگذر (گریه، دختر بود )
∆قول میدیم دیگه حتی بهت دست هم نزنیم خواهش میکنم ما رو ببخش
ات نگاهی به جیمین کرد که روی صندلی لم داده بود و یک پاش رو روی اون یکی پاش انداخته بود داشت با نیشخند نگاه میکرد
ات:ب،بلند شید ...گفتم بلند شید خواهش میکنم
اون قلدر ها بلند شدن و بعد از احترام گذاشتن رفتند
پرش زمانی
ا.ت داشت تو خیابان راه میرفت و بوق ماشین رو مخش بود
_ا.ت سوار شو
ات:نمیخوام
_ا.ت لج نکن ...سوار شو
ات:گفتم میخوام پیاده برم
جیمین از ماشین پیاده شد و رفت سمت ا.ت دستش رو گرفت
_گفتم ا.ت ...ببخشید بیا بریم دیگه
ات:با اینکار که کردی میدونی چه شایعه ای در موردم میسازند؟؟
_مهمه؟!
ات:مهم نیست ؟!...مهم نیست؟!(داد آروم)آره برای تو مهم نیست ...چون تو مسخره نمیشی ...الان هم میگن چون من ضعیفم یه بزرگتر از خودم رو دنبالم انداختم
_قلم دستش رو میشکنم کسی رو که بخواد تو رو اذیت کنه
ات:جیمین ...
_(لبخند)برای این خودت رو لوس کرده بودی ؟!...بیا بغلم کوچولو
ات:اما...
هنوز حرفش تمام نشده بود که محکم تو بغل جیمین افتاد
_همین که من گفتم
ا.ت تک خنده ای کرد
سوار ماشین شدن
_الان میریم رستوران ...چی بخوریم ؟!
ات:اومم ...کیمچی، سوشی،دوکبوکی، جانگجانگمیون و...
_یا یا یا...اینجوری که من کل حقوقم رو باید برای شکم تو خرج کنم
ات:من پیاده میرم
_باشه باشه
سمت رستوران رفتند که ...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۴.۳k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.