زیاد پیش آمده خیلی زیاد که حوصله ی خودم را هم نداش

••🧡••زیاد پیش آمده، خیلی زیاد !که حوصله ی خودم را هم نداشته ام ، ولی با همان حال ؛ حرف های دیگران را گوش بوده ام، زیبایی هایشان را چشم، و زخم هایشان را مرهم ...
زیاد پیش آمده که کم آورده ام و با کوهی از بغض، نشسته ام روبروی آدمِ ناامیدی و به حال و هوای زندگی، برش گردانده ام .
زیاد پیش آمده که هر شب، اشک هایم را زیر سکوتِ بالشم پنهان کرده ام و هر صبح ، با لبخندی به پهنای تمام حسرت های جهان ، شانه ای محکم بوده ام برای درماندگی و بی پناهیِ آدم ها ...
زیاد پیش آمده دردهای خودم را انکار کنم تا دلی نگیرد ، دستی نلرزد و شانه‌ای درد نگیرد.
همیشه خواسته‌ام بانی لبخند و حالِ خوبِ آدم ها باشم ،
از همان کودکی...
همان روزهای بی تکلّفی که انشای تمام بچه های محله را می نوشتم و مشق های خودم می مانْد ...
و هیچ کس نفهمید که این رفیق بازِ کوچک، در سرش چه هدف ها و آرزوهای بزرگی داشت !

| نرگس صرافیان طوفان🌿 |
دیدگاه ها (۱۹)

「🤍」ـگاهـی نباش...⁣خودت را بردار و کمی دورتر از قافـله بایست ...

「🤍」ـهر روز به خودمـان میگوئیم: امروز کمی مهـربان تر میشوم، ک...

••🧡••چند وقت پیش، یه بار موقع ظرف شستن حواسم پرت شد و لیوان ...

اعان الله قلبا تمنی ما لیس مکتوبا له:خدا یاری کند قلبی را که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط