چند وقت پیش یه بار موقع ظرف شستن حواسم پرت شد و لیو

••🧡••چند وقت پیش، یه بار موقع ظرف شستن حواسم پرت شد و لیوان نازک شیشه ای توی دستم شکست و یه تیکه ش تا استخون فرو رفت توی دستم...
بگذریم از درد و خونریزی و بیمارستان و بخیه و دردسرای بعدش؛ از اون حادثه به بعد، حتی موقع شستن لیوان پلاستیکی هم یه دلهره ی ریزی میاد سراغم و یاد اون لیوانِ شکسته و خورده های شیشه و زخمی که هنوز جاش روی دستم هست می‌ندازتم و ناخودآگاه حواسم جمع میشه که نکنه تکرار شه اون اتفاق و تازه شه اون زخم...
باور و اعتماد ما آدمام همینه؛ همین که یه بار به دست کسی که باورش داریم بشکنه و تیکه هاش تا مغز استخون فرو بره توو قلب صاحاب مُرده‌مون، بعدش دیگه فرقی نمی‌کنه اون آدمِ جدیدی که بعدها سر و کله ش توی زندگیمون پیدا میشه کیه و چیه و چیکاره‌ست و چقدر هوای اعتمادمونو داره، درهرحال سخت میشه باور کردنش...
خلاصه که
توی هر شرایط و موقعیتی که هستین،
لطفا حواستون به باور و اعتماد بقیه باشه،
خیلی شکستنیه!

| طاهره اباذری هریس🌿 |
دیدگاه ها (۱۴)

••🧡••زیاد پیش آمده، خیلی زیاد !که حوصله ی خودم را هم نداشته ...

「🤍」ـگاهـی نباش...⁣خودت را بردار و کمی دورتر از قافـله بایست ...

اعان الله قلبا تمنی ما لیس مکتوبا له:خدا یاری کند قلبی را که...

این که می‌دونی سرانجامی نداری باهاش و دل خوش می‌کنی به بی سر...

پارت : ۳۵

Mafias Stepdaughter

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط