روزی که بهم گفتی اگه یه روز اونقدر دور بشی ازم که از یاد

روزی که بهم گفتی «اگه یه روز اونقدر دور بشی ازم که از یادت برم،
چی باز منو یاد تو میندازه؟»
فکرشم نمیکردم
یه روز وسط یکی از کثیف ترین ساندویچیای شهر یادت بیفتم.
راستش اونروز دنبال یه چیز خاص تر میگشتم،
فکر میکردم باید چیزی که قراره تورو یادم بیاره
خیلی خاص تر و شیک تر از یه ساندویچ باشه.
بهت گفتم:
«من هرجا گل نرگس ببینم یاد تو می افتم،
توی دستات انگار یه دشت نرگسه،
عطر نرگس داره دستات». دروغ گفتم.
امروز موقع ناهار وقتیکه به هرچیزی غیر از تو فکر میکردم،
با دیدن یه ساندویچ یاد تو افتادم.
مسخره نیست؟
امروز که برای هفتمین روز متوالی یه سفر تو رو کیلومترها ازم دور کرده بود،
یه دفعه با خودم فکر کردم چقدر زندگی بدون تو برام شبیه ساندویچ بدون نوشابه س.
شاید سیرم کنه ولی،
اصلا بهم نمیچسبه.
دیدگاه ها (۱۹)

یه فراموشیِ عمیق،نیازمه!

[هیچ چیز همیشگی نیست؛ با این قضیه کنار بیا...

بیمارِ چشمِ اویَم و آن سنگدل مرادرمان که بگذریم؛ دعا هم نمی‌...

بعضی روزها آرزو میکردم کاش میتونستم به عقب‌برگردم نه به خاطر...

چند پارتی از هیوجین: (وقتی که بهت خیانت کرد و تو.....)(یه رب...

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ¹⁵..و اون سریع فشار دستاش رو دورم کم کرد و ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط