بعضی رنج‌ها...

بعضی رنج‌ها
عین بوی سرفه‌های خونی شبانه
عین تیر کشیدنِ مدامِ سینه
بعد از آن حمله قلبی...
توی شامه و چارچوب تن آدم
جا خوش می‌کنند!

بغضِ بعضی رنج‌ها
گاهی توی زندگی
درست یک نقطه‌ای از گلو می‌ایستند
که دیگر بعدشان هیچوقت خوش‌بختی نتواند نفس بکشد!

مثلا همین امشب مردی را دیدم
که توی آینه‌ی تار حمام
داشت به خودش می‌گفت
دیگر هیچ‌وقت
هیچ کجا
و کنار هیچکس
نمی‌توانی احساس خوش‌بختی کنی!
حالا گیرم که اصلا تولدت هم مبارک...

همین! مال هیچکس نیست!
دیدگاه ها (۹۸)

آهای تو که این همه دوری از من

صبح بخیر عزیزم

از این مریض خسته عیادت نمی‌کنی...

درمان که بگذریم دعا هم نمی‌کند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط