با من قدم بزن

با من قدم بزن
در کوچه ای پر از اقاقی
پشت حصار گلی
که میرسد به طلوع افتاب
با من قدم بزن
تابستان زمستان بهار
زیر سایه درختی
پایین دست چشمه
که هنوز نمیگذرد از او گلی
با من قدم بزن
در تن یک غزل
بر وزن چشمها چشمها چشمهایت
در کناره ی سپید
که هنوز جریان دارد فروغ
با من قدم بزن
در یک دنیا جای خالی
پر یک اتاق حضور
در خیالی از نفس افتاده
#با_من_قدم_بزن

#امیرعلی_قربانی
#چکامه_های_باران
#شعر_سپید


https://t.me/chekamehaibaran
دیدگاه ها (۱۳)

رود پر اوازهدر دل من بودیمن همان کوه غروب الودهتو تن مرا بری...

فکرش را بکنهمین امشب بیاییو برای همیشه بگیری تمام دلگیری جم...

کاری بکن ای عشق! که سرشارِ تو باشمپندارِ تو گفتارِ تو کردارِ...

‍ میروم با یاد تو در این خیال تا ببینم خواب شیرین وصال با خی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط