ویو ات
ویو ات
م/ب : چی تو ام خوابی ... باشه شب بخیر
درو بست و رفف
ات: اخییش ... وای گنششنمه باید وایسم مادر بزرگبخوابه
بد از گذت چند ساعت ساعت ۲ الان دیگه همه خواب بودن
یواشکی یواشکی
رفتم اشپز خونههه
وقتی وارد اشپز خونه شدم ی سایه دیدم
ات: جئغ..
دستشو گزاش رو دهنمم
ته: هیسسس ساکت شووو
ات: تیجویحیدیجقوی
ته: چی
ات: وستثحیتست
دستشو برداشت
ته: چی میگی
ات: این وقت شب اینجا چیکار میکنی
ته:من گش... خودت چیکار میکین
ا: گشنمه
ته: منم گشنمه
ات: پس بیا یچی بخوریم
توی یخچال ب اندازه دوتامون کیمباب بود اوردیم و نشستیم خوردیمم
ته: اخیش داشتم میمردم
ات: همچنین .. راستی مادر بزرگ امد اتاقم ولی خودمو زدم یخواب
ته: اره اتاق منم امددد
ات: اوم .. خب شب بخیرر
ته: بای بای
رفتیم اتاقمونو
ب خواب
رفتیم
م/ب : چی تو ام خوابی ... باشه شب بخیر
درو بست و رفف
ات: اخییش ... وای گنششنمه باید وایسم مادر بزرگبخوابه
بد از گذت چند ساعت ساعت ۲ الان دیگه همه خواب بودن
یواشکی یواشکی
رفتم اشپز خونههه
وقتی وارد اشپز خونه شدم ی سایه دیدم
ات: جئغ..
دستشو گزاش رو دهنمم
ته: هیسسس ساکت شووو
ات: تیجویحیدیجقوی
ته: چی
ات: وستثحیتست
دستشو برداشت
ته: چی میگی
ات: این وقت شب اینجا چیکار میکنی
ته:من گش... خودت چیکار میکین
ا: گشنمه
ته: منم گشنمه
ات: پس بیا یچی بخوریم
توی یخچال ب اندازه دوتامون کیمباب بود اوردیم و نشستیم خوردیمم
ته: اخیش داشتم میمردم
ات: همچنین .. راستی مادر بزرگ امد اتاقم ولی خودمو زدم یخواب
ته: اره اتاق منم امددد
ات: اوم .. خب شب بخیرر
ته: بای بای
رفتیم اتاقمونو
ب خواب
رفتیم
۱۴.۰k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.