ات: چرا ردو باز کردی
ات: چرا ردو باز کردی
ته: خب..
ات: چییزی که ندیدب ها؟
ته: چی ن بابا . اصلا دیده باشم که چی
ات: ایی راستشو بگو
ته: شاید کمی
ات : یعنی چی الاننن
ات پرید روم و میزد ب سینم
ا: بگوو تا نگی ولت نمیکنممم
خب بگم که قشنگروم بالا پااین میشد و س//ینه هاش..
ته: داری چیکار میکنی
ات: دارم( داد)....... دارم( اروم ... ببخشید
یدفعه حس تلافی ب ذهنم رسید و روش خیمه زدم
ات: چیکار میکین
برا اذیت کردنش سعی کردم نزدیک لبش بشم
ا: هعی نزدیک نیاا
قشنگ با ی کچچولو حرکت لبامون ب هم میخورد که در باز شد
م/ب: معلومم هس کجاییی( داد)
تا درو باز کردد زود پا شدم
ته: مامان بزرگ
م/ب: اووو ادامه بدید مزاحم نمیشم درو بس
ته: چی ن سوء تتفاهمه
درو بستو رف
ات: الان حتما فکرای بدی تو ذهنشه وایی خدا تقصیر توعهه
ته: من؟ .... اگه اون کارو نمیکردم که کار تو بد تر بود داشتی بالا پایین میشدی رومم
ات: هواسمم نبود خووووو
ته: من حواسم بود که چییی
ا: هیچیییی
ات پاشدو با اعصبانیت از اتاق خارج شدو درو کبید
ته: ب سلامت( داد
ا :خفهههه شوو
ته: برو بابا
بد از دو ساعت صدتی موزیک قط شدو
و مهمونی تموم شد
صدای مامان بزرگو میشنیدم که داره ب سمت اتاقممیاد پس خودمو زدم ب خواب که سوال پیچم نکنه
درو باز کرد
م/ب: که خوابی.؟
م/ب: باشه من میرم
ویو ات
مادر بزرگ در اتاقمو زد چون رومنمیشد خودمو
زدم ب خواب
ته: خب..
ات: چییزی که ندیدب ها؟
ته: چی ن بابا . اصلا دیده باشم که چی
ات: ایی راستشو بگو
ته: شاید کمی
ات : یعنی چی الاننن
ات پرید روم و میزد ب سینم
ا: بگوو تا نگی ولت نمیکنممم
خب بگم که قشنگروم بالا پااین میشد و س//ینه هاش..
ته: داری چیکار میکنی
ات: دارم( داد)....... دارم( اروم ... ببخشید
یدفعه حس تلافی ب ذهنم رسید و روش خیمه زدم
ات: چیکار میکین
برا اذیت کردنش سعی کردم نزدیک لبش بشم
ا: هعی نزدیک نیاا
قشنگ با ی کچچولو حرکت لبامون ب هم میخورد که در باز شد
م/ب: معلومم هس کجاییی( داد)
تا درو باز کردد زود پا شدم
ته: مامان بزرگ
م/ب: اووو ادامه بدید مزاحم نمیشم درو بس
ته: چی ن سوء تتفاهمه
درو بستو رف
ات: الان حتما فکرای بدی تو ذهنشه وایی خدا تقصیر توعهه
ته: من؟ .... اگه اون کارو نمیکردم که کار تو بد تر بود داشتی بالا پایین میشدی رومم
ات: هواسمم نبود خووووو
ته: من حواسم بود که چییی
ا: هیچیییی
ات پاشدو با اعصبانیت از اتاق خارج شدو درو کبید
ته: ب سلامت( داد
ا :خفهههه شوو
ته: برو بابا
بد از دو ساعت صدتی موزیک قط شدو
و مهمونی تموم شد
صدای مامان بزرگو میشنیدم که داره ب سمت اتاقممیاد پس خودمو زدم ب خواب که سوال پیچم نکنه
درو باز کرد
م/ب: که خوابی.؟
م/ب: باشه من میرم
ویو ات
مادر بزرگ در اتاقمو زد چون رومنمیشد خودمو
زدم ب خواب
۱۶.۰k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.