عشق

‏ اینجا زبان عشق را گویا نمی داند کسی
برعهد بسته تا ابد گویا نمی ماند کسی
بس چهره هامان با نقاب پوشیده شد در روزگار
شعر وفاداری دگر اینجا نمی خواند کسی
سنگی شده دلهایمان احساسها درغربت اند
از عشق ها گویا هوس اینجا نمی راند کسی

بس عشقهامان با هوس آمیخته در روزگار
افسوس بریک عشق پاک دیگر نمیبالد کسی

از بس شکسته قلبها از سنگ بی مهری ولی
خو کرده ایم بر دردها دیگر نمی نالد کسی
سوختن سهم تو شد سنگ صبورم پس بسوز
اینجا زبان عشق را گویا نمی داند کسی ..
دیدگاه ها (۸)

پشت دریاها شهری ست

عاشقانه

رنگ بزن...زندگی به زیبایی "مداد رنگی" است!میتوانی از شادترین...

و درهای بهشت، به روی من باز شدآن هنگام که مرا، به سمت خودش ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط