پارت
پارت۱۱
جین ائه صبح خیلی زود بلند شد که با جونگکوکی که کنار تخت خوابش برده بود مواجه شد از شدت کیوت جونگکوک لبخندی زد و همینطور نگاهش میکرد که شکمش درد بدی گرفته بود
سعی میکرد نشون نده ولی نمیشد و طاقت نیاورد تا بالاخره اهی از لباش بیرون اومد جونگکوک با صداش بیدار شد و نگران گفت
جونگکوک:خوبی
جین ائه:ایییی نه..دل..دلم(چشاشو روی هم فشرده)
جونگکوک:دکتر گفته عادیه چیزی نیست بیا یکم آب بخور
از پارچ کنار تخت ابی توی لیوان ریخت ک به جین ائه داد
جین ائه:ممنون
جونگکوک :چرا اینجوری شدی
جین ائه که نمیخواست جونگکوک بفهمه سرش قلدری میکنن گفت
جین ائه:چندتا دزد کاره اونا بود
جونگکوک:گیرشون میارم نگران نباش
جین ائه:چرا انقدر حواست بهم هست
جونگکوک:نمیدونم ولی خب فعلا که کسی رو نداری
جین ائه:اها میشه منو ببری خونم
جونگکوک:نه دکتر گفته فعلاباید بمونی
جین ائه:پس درسم
جونگکوک:چیزی نمیشه چندروز نری
جین ائه:میشه کمکم کنی برم دست شویی
جونگکوک:باشه حتما
و جونگکوک به جین ائه کمک کرد تا برخ دستشویی و پشت در ایستاد تا جین ائه بیرون بیاد و کمکش کنه
جین ائه اون حجم از خون براش غیرقابل باور بود و ترسیده بود و رنگش پرید از دستشویی بیرون رفت که جونگکوک متوجه چهره رنگ پریده جین ائه شد گفت
جونگکوک:چت شده چرا رنگت پریده
جین ائه نمیخواست نشون بده که ترسیده پس گفت
جین ائه:چیزیم نیست
جونگکوک که ماجرا رو فهمیده بود حرفای دکتر رو به یاد آورد
جونگکوک:چیزی نیست خوب میشه دکتر گفته فعلا مشکلی نداره فقط باید استراحت کنی تا زودی خوب بشه
جین ائه خجالت زده شده بود و جونگکوک متوجه خجالت جین ائه شده بود
جونگکوک:لازم نیست خجالت بکشی هرچی نیاز داشتی به خودم بگو باشه
جین ائه:اهوم باشه(خجالت)
جونگکوک از اینکه یه دختر چقدر میتونه خوشگل و کیوت باشه در عجب مونده بود
فردای اون روز به اصرار جین ائه دکتر دستور مرخص و داد و جونگکوک جین ائه رو به خونش برد تا ازش مراقب کنه
روزی وقتی جونگکوک برای تمرین رفته بود جین ائه تصمیم گرفت بره بیرون به خیال خودش حالش خوب شده بود
جونگکوک هم اون روز تمریناتش زیاد بود و تا شب خونه نمیرفت
جین ائه لباس پوشید و به بیرون از خونه رفت
...................
جین ائه صبح خیلی زود بلند شد که با جونگکوکی که کنار تخت خوابش برده بود مواجه شد از شدت کیوت جونگکوک لبخندی زد و همینطور نگاهش میکرد که شکمش درد بدی گرفته بود
سعی میکرد نشون نده ولی نمیشد و طاقت نیاورد تا بالاخره اهی از لباش بیرون اومد جونگکوک با صداش بیدار شد و نگران گفت
جونگکوک:خوبی
جین ائه:ایییی نه..دل..دلم(چشاشو روی هم فشرده)
جونگکوک:دکتر گفته عادیه چیزی نیست بیا یکم آب بخور
از پارچ کنار تخت ابی توی لیوان ریخت ک به جین ائه داد
جین ائه:ممنون
جونگکوک :چرا اینجوری شدی
جین ائه که نمیخواست جونگکوک بفهمه سرش قلدری میکنن گفت
جین ائه:چندتا دزد کاره اونا بود
جونگکوک:گیرشون میارم نگران نباش
جین ائه:چرا انقدر حواست بهم هست
جونگکوک:نمیدونم ولی خب فعلا که کسی رو نداری
جین ائه:اها میشه منو ببری خونم
جونگکوک:نه دکتر گفته فعلاباید بمونی
جین ائه:پس درسم
جونگکوک:چیزی نمیشه چندروز نری
جین ائه:میشه کمکم کنی برم دست شویی
جونگکوک:باشه حتما
و جونگکوک به جین ائه کمک کرد تا برخ دستشویی و پشت در ایستاد تا جین ائه بیرون بیاد و کمکش کنه
جین ائه اون حجم از خون براش غیرقابل باور بود و ترسیده بود و رنگش پرید از دستشویی بیرون رفت که جونگکوک متوجه چهره رنگ پریده جین ائه شد گفت
جونگکوک:چت شده چرا رنگت پریده
جین ائه نمیخواست نشون بده که ترسیده پس گفت
جین ائه:چیزیم نیست
جونگکوک که ماجرا رو فهمیده بود حرفای دکتر رو به یاد آورد
جونگکوک:چیزی نیست خوب میشه دکتر گفته فعلا مشکلی نداره فقط باید استراحت کنی تا زودی خوب بشه
جین ائه خجالت زده شده بود و جونگکوک متوجه خجالت جین ائه شده بود
جونگکوک:لازم نیست خجالت بکشی هرچی نیاز داشتی به خودم بگو باشه
جین ائه:اهوم باشه(خجالت)
جونگکوک از اینکه یه دختر چقدر میتونه خوشگل و کیوت باشه در عجب مونده بود
فردای اون روز به اصرار جین ائه دکتر دستور مرخص و داد و جونگکوک جین ائه رو به خونش برد تا ازش مراقب کنه
روزی وقتی جونگکوک برای تمرین رفته بود جین ائه تصمیم گرفت بره بیرون به خیال خودش حالش خوب شده بود
جونگکوک هم اون روز تمریناتش زیاد بود و تا شب خونه نمیرفت
جین ائه لباس پوشید و به بیرون از خونه رفت
...................
- ۵.۱k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط